بسم الله الرحمن الرحیم
سیدعباس واسعی کاشانیجمعه - 2 فوریه 2018

حضرت هودعليه السلام
قسمت اول

 

?يكى از پيامبرانى كه نام او در قرآن (ده بار) آمده، و يك سوره به نام او ناميده شده، حضرت هود عليه ‏السلام است. سلسله نسب او را چنين ذكر نموده ‏اند:

?هود بن عبدالله بن رباح بن خلود بن عاد بن عوص بن ارم بن سم بن نوح. بنابراين نسب او با هفت واسطه به حضرت نوح عليه‏ السلام مى ‏رسد.

?حضرت نوح عليه ‏السلام هنگام رحلت، به پيروان خود چنين بشارت داد: بعد از من غيبت طولانى رخ مى‏ دهد. در طول اين مدت طاغوت‏هايى بر مردم حكومت مى ‏كنند و بر آن‏ها ستم مى‏ نمايند، سرانجام خداوند آن‏ها را به وسيله قائم بعد از من كه نامش هود عليه‏ السلام است، نجات مى ‏دهد. هود عليه ‏السلام رادمردى باوقار، صبور و خويشتن‏ دار است.

?در ظاهر و باطن به من شباهت دارد و به زودى خداوند هنگام ظهور هود عليه ‏السلام، دشمنان شما را با طوفان شديد به هلاكت مى ‏رساند.

?بعد از رحلت حضرت نوح عليه‏ السلام، مؤمنان و پيروان او همواره در انتظار حضرت هود عليه‏ السلام به سر مى ‏بردند، تا اين كه به اذن خدا ظاهر شد و سرانجام دشمنان لجوج حق بر اثر طوفان كوبنده و شديد، به هلاكت رسيدند.(بحار، ج ۱۱،ص ۳۶۳)

?از اين رو به او هود گفته شد، كه از ضلالت قومش هدايت يافته بود و از سوى خدا براى هدايت قوم گمراهش برانگيخته شده بود.

?هود عليه ‏السلام در قيافه و قامت همشكل حضرت آدم عليه‏ السلام بود سر وصورتى پر مو و چهره ‏اى زيبا داشت.(بحار، ج ۱۱،ص۳۵۷)

?هود عليه ‏السلام دومين پيامبرى است كه در برابر بت و بت ‏پرستى قيام و مبارزه كرد، كه اولى آن‏ها حضرت نوح عليه ‏السلام بود.( الميزان، ج ۱۰،ص ۲۰۷، و ۲۰۸)

 


حضرت هود عليه السلام
قسمت دوم

 

?قوم سركش عاد

?حدود ۷۰۰ سال قبل از ميلاد حضرت مسيح عليه ‏السلام در سرزمين احقاف (بين يمن و عمان، در جنوب عربستان) قومى زندگى مى ‏كردند كه به آن‏ها قوم عاد مى ‏گفتند. زيرا جدشان شخصى به نام عاد بن عوص بود و حضرت هود عليه‏ السلام نيز از همين قوم بود و عاد بن عوص، جد سوم او به شمار مى ‏آمد(قبل از آن‏ها نيز قومى به نام قوم عاد اول وجود داشته ‏اند كه در آيه ۵۰ سوره نجم، به عنوان عاداً الاولى نام برده شده ‏اند.)

?قوم عاد افرادى تنومند، بلندقامت و نيرومند بودند، از اين رو به عنوان جنگاورانى برگزيده به حساب مى ‏آمدند. از نظر تمدن نيز نسبت به قبايل ديگر تا حدود زيادى پيشرفته ‏تر بودند و شهرهاى آباد، زمين‏هاى خرّم و سرسبز و باغ‏هاى پرطراوت داشتند.

?اين قوم در ناز و نعمت به سر مى ‏بردند و همچون شيوه بيشتر سرمايه داران و مرفهين بى درد، مست غرور و غفلت بودند. از قدرتشان براى ظلم و ستم و استعمار و استثمار ديگران سوءاستفاده مى ‏كردند و از طاغوت‏ها و مستكبران عنود و سركش پيروى مى ‏نمودند و در ميان انواع خرافات و بت ‏پرستى و گناهان غوطه‏ ور بودند.

?طغيان، بى ‏بند و بارى، عيش و نوش و شهوت پرستى، جهل و گمراهى، لجاجت و يكدندگى در سراپاى وجودشان ديده مى ‏شد و هرگز حاضر نبودند كه از روش خود دست بكشند و در برابر حق تسليم گردند.

 


حضرت هودعليه السلام
قسمت سوم

?دعوت و مبارزه هود با بت ‏پرستى‏

 

?حضرت هود عليه‏ السلام در ميان قوم، دعوت خود را چنين آغاز كرد:

?اى قوم من! خدا را پرستش كنيد، چرا كه هيچ معبودى براى شما جز خداى يكتا نيست، شما در اعتقادى كه به بتها داريد در اشتباهيد، و نسبت دروغ به خدا مى ‏دهيد.

?اى قوم من! من از شما پاداشى نمى‏ خواهم، پاداش من فقط بر كسى است كه مرا آفريده است. آيا نمى‏ فهميد؟

?اى قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد، سپس به سوى او باز گرديد، تا باران رحمتش را پى در پى بر شما بفرستد، و نيرويى بر نيروى شما بيفزايد، روى از حق نتابيد و گناه نكنيد.

?قوم هود گفتند: اى هود! تو دليلى براى ما نياورده‏اى و ما خدايان خود را به خاطر حرف تو رها نخواهيم كرد، و ما اصلا به تو ايمان نمى ‏آوريم، ما فقط درباره تو مى ‏گوييم؛ بعضى از خدايان ما به تو زيان رسانده و عقلت را ربوده ‏اند.

?هود گفت: من خدا را به گواهى مى ‏طلبم، شما نيز گواه باشيد كه من از آن چه شريك خدا قرار دهيد بيزارم.

?من در برابر شما هستم، هر چه مى ‏خواهيد در مورد من نقشه بكشيد و مرا تهديد كنيد، ولى از دست شما كارى ساخته نيست، من بر الله كه پروردگار من و شما است توكل كرده ‏ام، هيچ جنبنده ‏اى نيست، مگر اين كه او بر آن تسلط داشته باشد، اما سلطه‏ اى بر اساس عدالت چرا كه پروردگار من بر راه راست است. من رسالتى را كه مأمور بودم به شما رساندم، پس اگر روى بگردانيد، پروردگارم گروه ديگرى را جانشين شما ميكند، و شما كمترين ضررى به او نمي رسانيد، پروردگارم حافظ و نگاهبان هر چيز است.
(سوره هود، آيات ۵۰ تا ۵۶)

 


داستان حضرت هودعليه السلام
قسمت چهارم

 

?جوهره دعوت هود عليه ‏السلام‏

 

?خداوند در آيه ۱۲۳ و ۱۲۴ سوره هود مى ‏فرمايد: قوم عاد، رسولان خدا را تكذيب كردند، هنگامى كه برادرشان هود عليه‏ السلام آن‏ها را به تقوى و دورى از گناه فرا خواند. آن گاه شيوه دعوت هود عليه‏ السلام را چنين بيان مى ‏كند:

?آيا تقوا را پيشه خود نمى ‏كنيد؟ به سوى خدا بياييد، من براى شما فرستاده امينى هستم، از نافرمانى خدا بپرهيزيد و از من اطاعت كنيد، من هيچ اجر و پاداشى در برابر اين دعوت از شما نمى ‏طلبم، اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالميان است.

?آيا شما بر هر مكان بلندى، نشانه ‏اى از روى هوى و هوس مى ‏سازيد؟ تا خودنمايى و تفاخر كنيد، شما قصرها و قلعه‏ هاى زيبا بنامى‏ كنيد، و آن چنان به اين بناها دل بسته ‏ايد كه گويى جاودانه در دنيا خواهيد ماند، هنگامى كه كسى را مجازات مى ‏كنيد، همچون جباران كيفر مى‏ دهيد. پرهيزكار شويد، از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد، خداوندى كه با نعمت هايش شما را يارى نموده و شما را به چهارپايان و نيز پسران نيرومند امداد فرموده، و باغ ‏ها و چشمه ‏ها را در اختيار شما نهاده است، اگر كفران نعمت كنيد، من بر شما از عذاب روز بزرگ نگرانم كه شما را فرا گيرد.(شعراء، آيات ۱۲۳ و ۱۳۵)

 


داستان حضرت هود عليه السلام
قسمت پنجم

 

?عكس العمل لجوجانه قوم عاد در برابر هود عليه ‏السلام‏

 

?قوم هود عليه‏ السلام در برابر اندرزهاى پر مهر حضرت هود عليه ‏السلام به جاى اين كه پاسخ مثبت بدهند، به لجاجت و سركشى پرداختند، با صراحت او را تكذيب كردند، و گفتند:

?براى ما تفاوت نمى ‏كند، چه ما را اندرز بدهى يا ندهى. خود را بيهوده خسته نكن، روش ما همان روش پيشينيان است و از آن دست نمى‏ كشيم، و اين تهديدهاى تو، دروغ است و ما هرگز مجازات نمى ‏شويم.(شعراء، آيات ۱۳۶ تا ۱۳۹)

?نيز به يهود گفتند: آيا آمده ‏اى كه ما را (با دروغ‏ هايت) از معبودهايمان باز گردانى؟ اگر راست مى ‏گويى عذابى را كه به ما وعده داده ‏اى بياور.( احقاف، آيه ۲۲)

?حضرت هود عليه ‏السلام آن چه توانست قوم خود را پند و اندرز داد، و شب و روز به دعوت آن‏ها به سوى حق پرداخت، و راه روشن نجات را به آن‏ها نشان داد، و با اصرار و تكرار، آن‏ها را از انحراف و گمراهى برحذر مى‏ داشت، ولى تنها اندكى از آن قوم، به هود عليه ‏السلام ايمان آوردند، و اكثريت قاطع مردم، رو در روى هود عليه‏ السلام قرار گرفتند و نسبت دروغگويى، جنون و ابلهى به هود عليه ‏السلام دادند و بر كفر و عناد خود افزودند.(اقتباس از آيه ۵۴ هود، و آيه ۶۶ اعراف)

?قرآن گوشه ‏اى از داستان گفتگوى هود عليه ‏السلام با قومش را چنين بيان مى ‏كند:

?هود: اى قوم من! تنها خدا را بپرستيد، جز او معبودى براى شما نيست، آيا پرهيزگارى پيشه نمى‏ كنيد؟

?بزرگان قوم: ما تو را در مقام نادانى و سبك مغزى مى ‏نگريم، ما به طور قطع تو را دروغگو مى‏ دانيم.

?هود: اى قوم من! هيچ گونه ابلهى و سفاهت در من نيست، بلكه من فرستاده ‏اى از سوى خدا به سوى شما هستم، پيامهاى خدا را به گوش شما مى ‏رسانم و خيرخواه امين براى شما هستم.

?آيا تعجّب نمى ‏كنيد كه دستور آگاهى ‏بخش خداوند توسط مردى از ميان شما به شما برسد، و او شما را از مجازات الهى بترساند؟

?بزرگان قوم: آيا به سراغ ما آمده‏اى كه تنها خداى يگانه را بپرستيم، ولى آنچه را كه پدرانمان مى ‏پرستند، رها سازيم، اگر راست مى‏ گوئى آنچه را كه از عذاب به ما وعده مى‏ دهى، بياور.

?هود: پليدى و غضب پروردگارتان، شما را فرا گرفته است، آيا با من در مورد نام هايى كه شما و پدرانتان بر بتها نهاده ‏ايد، ستيز مى ‏كنيد؟ در حالى كه خداوند هيچ دليلى درباره آن نازل نكرده است؟ پس شما منتظر (شكست من) باشيد، و من نيز در انتظار عذاب شما خواهم بود.(اعراف، آيات ۶۵ تا ۷۱)

 


داستان حضرت هود عليه السلام
قسمت ششم

?عذاب شديد و هلاكت سخت قوم عاد

?به عذاب سختى كه خداوند بر قوم عاد فرستاد و آن‏ها را به هلاكت رسانيد، در آيات متعدد قرآن اشاره شده است‏(ماننده سوره ذاريات آيه ۴۱ به بعد، و سوره حاقه، آيه ۶ به بعد، و سوره قمر، آيه ۱۸ به بعد) كه از همه آن‏ها چنين مى ‏آيد كه عذاب آنها بسيار سخت و وحشتناك بوده است.

?در سوره حاقه آيه ۶ به بعد چنين آمده است:

?خداوند تندبادى طغيانگر و سرد و پرصدا را هفت شب و هشت روز پى در پى و بنيانكن بر قوم عاد مسلّط كرد، آن قوم ياغى همچون تنه ‏هاى پوسيده و نخل‏هاى تو خالى در ميان آن تندباد كوبنده بر زمين افتادند و به هلاك رسيدند، و همه آن‏ها نابود شدند.

?سرزمين قوم عاد، بسيار پردرخت و خرم و حاصلخيز بود، وقتى كه از دعوت حضرت هود عليه ‏السلام سرپيچى كردند، خداوند باران رحمتش را به مدت هفت سال از آن‏ها بازداشت. خشكسالى و قحطى، همه جا را فرا گرفت. هوا خشك و گرم و خفه كننده شده بود.

?حضرت هود عليه‏ السلام به آن‏ها فرمود: توبه و استغفار كنيد، تا خداوند باران رحمتش را به سوى شما بفرستد. ولى آن‏ها بر عناد و سركشى خود افزودند و دعوت آن حضرت را به مسخره گرفتند. خداوند به هود عليه ‏السلام وحى كرد كه فلان وقت عذاب دردناكى به صورت باد تند و كوبنده بر آنها مى ‏فرستم.

?آن وقت فرا رسيد، وقتى ملت گنهكار عاد به آسمان نگريستند ابرى را ديدند كه به سوى سرزمين آن‏ها حركت مى ‏كند، تصور كردند كه ابر نشانه باران است، از اين رو شادمان شدند، و گفتند: اين ابرى است بارانزا كه به سوى دره‏ها و آبگيرهايمان رو مى ‏آورد. به استقبال آن شتافتند، و در كنار دره ‏ها و سيل گيرها آمدند تا منظره نزول باران پربركت را بنگرند و روحى تازه كنند.

?ولى به زودى به آن‏ها گفته شد: اين ابر باران‏زا نيست، اين همان عذاب وحشتناكى است كه براى آمدنش شتاب مى‏ كرديد، اين تندباد شديدى است كه حامل عذاب دردناكى خواهد بود.

?طولى نكشيد كه آن باد تند و ويرانگر فرا رسيد، و اموال و چهارپايان و خود آن‏ها را نابود كرد.(تفسير نورالثقلين، ج ۵،ص ۱۸)

?نخستين بار كه متوجه ابر سياه پر گرد و غبار شدند، وقتى بود كه آن باد به سرزمين آن‏ها رسيد و چهارپايان و چوپانان آن‏ها را كه در اطراف بودند، از زمين برداشت و به هوا برد، خيمه ‏ها را از جا مى ‏كند و چنان بالا مى‏ برد كه آن‏ها به صورت ملخى ديده مى‏ شدند، هنگامى كه آن صحنه وحشتبار را ديدند، فرار كردند و به خانه‏ هاى خود پناه بردند و درها را به روى خود بستند، ولى باد آن چنان تند بود كه درها را از جا مى ‏كند، و آن‏ها را بر زمين مى ‏كوبيد و با خود مى ‏برد و پيكرهاى بى جان آن‏ها را زير خروارها شن، پنهان مى ‏ساخت.(تفسير فخر رازى، ج ۲۸،ص ۲۸)

?آرى آن‏ها آن چنان در چنبره عذاب الهى قرار گرفتند كه به فرموده قرآن‏

?ما تَذَرُ مِن شى‏ء َاتَت عَلَيهِ الّا جَعَلتهُ كالرّميمِ؛?

آن تندباد از هر چيز كه مى ‏گذشت، آن را رها نمى ‏كرد، تا اين كه آن را همچون استخوان‏هاى پوسيده مى ‏نمود.( ذاريات، ۴۲)

 


داستان حضرت هودعليه السلام
قسمت هفتم

?نجات هود عليه ‏السلام و مؤمنان‏

 

?چنان كه در قرآن، آيه ۵۸ سوره هود آمده، خداوند مى ‏فرمايد: و هنگامى كه فرمان عذاب ما فرا رسيد، هود و كسانى را كه به او ايمان آورده بودند، به رحمت خود نجات داديم، و آن‏ها را از عذاب شديد رهايى بخشيديم.

?مطابق پاره ‏اى از روايات، هود و اطرافيانش، بعد از هلاكت قوم، به سرزمين حضرموت كوچ نموده، و تا آخر در آن جا زيستند.

?مولانا در كتاب مثنوى، ماجراى نجات هود و ايمان آورندگان را در اشعار خود ترسيم نموده كه خلاصه شرح آن چنين است:

?هنگامى كه طوفان شديد و تندباد سركش (هفت شب و هفت روز) بر قوم عاد فرود آمد، به هر كس كه مى‏ رسيد، او را مى‏ كوبيد و به هلاكت مى‏ رسانيد، حضرت هود عليه‏ السلام در همان روز اول عذاب، به دور خود و افرادى كه به او ايمان آورده بودند، خط دايره‏ اى كشيد و به آن‏ها فرمود:

?هشت روز در ميان اين دايره بمانيد، و اعضاى متلاشى شده تبهكاران را در بيرون از دايره تماشا كنيد.

?طوفان سركش به آنان كه در داخل دايره بودند، كوچكترين آسيبى نرساند، بلكه همان طوفان نسيم روح افزايى براى آن‏ها بود، ولى جسدهاى كافران در هوا، گاهى با سنگ برخورد مى‏ كرد، و گاهى طوفان آن چنان بدن آنها را به يكديگر مى‏ زد كه استخوان هايشان مانند دانه‏ هاى خشخاش ريز ريز، بر زمين مى ‏ريخت:

 

بر هوا بردى فكندى بر حجر
تا دريدى لحم و عظم از هم دگر
يك گره را بر هوا درهم زدى
تا چو خشخاش استخوان ريزان شدي
هود گرد مؤمنان خط مى ‏كشيد
نرم مى ‏شد باد كآنجا مى‏ رسيد
هر كه بيرون بود از آن خط جمله را
پاره پاره مى ‏شكست اندر هوا
همچنين باد آجل با عارفان
نرم و خوش همچون نسيم بوستان
‏(ديوان مثنوى،دفتر يك،ص ۲۴)

 


داستان حضرت هود عليه السلام
قسمت هشتم

 

?بهشت شداد و هلاكت او قبل از ديدار بهشت خود

 

?بعضى در ذيل آيات ۶ تا ۸ سوره فجر ماجراى بهشت شداد و هلاكت او را قبل از ديدار آن بهشت نقل كرده ‏اند. در اين آيات چنين مى‏ خوانيم:

?الَم تَرَ كيفَ فعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ * اِرَمَ ذاتِ العِمادِ * الَّتى لَم يُخلَق مِثلُها فِى البِلادِ؛?

?آيا نديدى پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟ با آن شهر ارم و با عظمت عاد چه نمود؟ همان شهرى كه مانندش در شهرها آفريده نشده.

?روايت شده: عاد كه حضرت هود عليه ‏السلام مأمور هدايت قوم عاد شد، دو پسر به نام شداد و شديد داشت، عاد از دنيا رفت، شداد و شديد با قلدرى جمعى را به دور خود جمع كردند و به فتح شهرها پرداختند، و با زور و ظلم و غارت بر همه جا تسلط يافتند،

?در اين ميان، شديد از دنيا رفت، و شداد تنها شاه بى رقيب كشور پهناور شد، غرور او را فرا گرفت [هود عليه ‏السلام او را به خداپرستى دعوت كرد، و به او فرمود: اگر به سوى خدا آيى، خداوند پاداش بهشت جاويد به تو خواهد داد، او گفت: بهشت چگونه است؟

?هود عليه‏ السلام بخشى از اوصاف بهشت خدا را براى او توصيف نمود. شداد گفت: اين كه چيزى نيست من خودم اين گونه بهشت را خواهم ساخت، كبر و غرور او را از پيروى هود عليه‏ السلام بازداشت‏].

?او تصميم گرفت از روى غرور بهشتى بسازد تا با خداى بزرگ جهان عرض اندام كند، شهر ارم را ساخت، صد نفر از قهرمانان لشگرش را مأمور نظارت ساختن بهشت در آن شهر نمود، هر يك از آن قهرمانان هزار نفر كارگر را سرپرستى مى‏كردند و آن‏ها را به كار مجبور مى ‏ساختند.

?شداد براى پادشاهان جهان نامه نوشت كه هر چه طلا و جواهرات دارند همه را نزد او بفرستند، و آن‏ها آن چه داشتند فرستادند.

?آن قهرمانان مدت طولانى به بهشت ‏سازى مشغول شدند، تا اين كه از ساختن آن فارغ گشتند، و در اطراف آن بهشت مصنوعى، حصار (قلعه و دژ) محكمى ساختند، در اطراف آن حصار هزار قصر با شكوه بنابراين نهادند، سپس به شداد گزارش دادند كه با وزيران و لشگرش براى افتتاح شهر بهشت وارد گردد.

?شداد با همراهان، با زرق و برق بسيار عريض و طويلى به سوى آن شهر (كه در جزيرة العرب، بين يمن وحجاز قرار داشت) حركت كردند، هنوز يك شبانه روز وقت مى‏ خواست كه به آن شهر برسند، ناگاه صاعقه ‏اى همراه با صداى كوبنده و بلندى از سوى آسمان به سوى آن‏ها آمد و همه آن‏ها را به سختى بر زمين كوبيد، همه آن‏ها متلاشى شده و به هلاكت رسيدند.(مجمع البيان، ج ۱،ص ۴۸۶ و ۴۸۷)

 


داستان حضرت هود عليه السلام
?قسمت نهم وپایانی

?دلسوزى عزرائيل براى دو نفرى كه يك نفرش شداد بود

?روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نشسته بود، عزرائيل به زيارت آن حضرت آمد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از او پرسيد: اى برادر! چندين هزار سال است كه تو مأمور قبض روح انسان‏ها هستى، آيا در هنگام جان كندن آن‏ها دلت براى كسى رحم آمد؟

عزرائيل گفت: در اين مدت دلم براى دو نفر سوخت

?روزى دريا طوفانى شد و امواج سهمگين دريا يك كشتى را در هم شكست، همه سرنشينان كشتى غرق شدند، تنها يك زن حامله نجات يافت، او سوار بر پاره تخته كشتى شد و امواج ملايم دريا او را به ساحل آورد و در جزيره ‏اى افكند، در اين ميان فرزند پسرى از او متولد شد، من مأمور شدم جان آن زن را قبض كنم، دلم به حال آن پسر سوخت.

?هنگامى كه شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بى نظير خود پرداخت، و همه توان و امكانات ثروت خود را در ساختن آن صرف كرد، و خروارها طلا و گوهرهاى ديگر براى ستون‏ها و ساير زرق و برق آن خرج نمود تا تكميل شد(اوصاف اين بهشت بسيار پرزرق و برق در شهر ارم، در كتاب مجمع البيان، ج ۱۰،ص ۴۸۶ و ۴۸۷ آمده است) وقتى كه خواست از آن ديدار كند، همين كه خواست از اسب پياده شود و پاى راست از ركاب بر زمين نهاد، هنوز پاى چپش بر ركاب بود كه فرمان از سوى خدا آمد كه جان او را قبض كنم، آن تيره بخت از پشت اسب بين زمين و ركاب اسب گير كرد و مرد، دلم به حال او سوخت از اين رو كه او عمرى را به اميد ديدار بهشتى كه ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نيفتاده بود، اسير مرگ شد.

?در اين هنگام جبرئيل به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و گفت: اى محمد! خدايت سلام مى ‏رساند و مى ‏فرمايد: به عظمت و جلالم سوگند كه آن كودك همان شداد بن عاد بود، او را از درياى بى كران به لطف خود گرفتيم، بى مادر تربيت كرديم و به پادشاهى رسانديم، در عين حال كفران نعمت كرد، و خودبينى و تكبر نمود، و پرچم مخالفت با ما برافراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانيان بدانند كه ما به كافران مهلت مى ‏دهيم ولى آن‏ها را رها نمى‏ كنيم، چنان كه در قرآن مى ‏فرمايد:

?اءنَّما نُملِى لَهُم لِيَزدادُوا اِثماً وَ لَهُم عَذابٌ مُهينٌ؛?

✨ما به آن‏ها مهلت مى ‏دهيم تنها براى اين كه بر گناهان خود بيفزايند، و براى آن‏ها عذاب خواركننده ‏اى آماده شده است.✨
(آل عمران، آيه ۱۷۸؛ جوامع الحكايات محمد عوفى، با تصحيح دكتر جعفر شعار،ص ۳۶۵)

?پایان داستان زندگی هود علیه السلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

© تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت نزد "مجمع النور قرآن کریم کاشان" می باشد.