(کاشان سرزمین کهن)
مشاهیر شهر کاشان :
مشاهیر و نامآوران کاشی در دورههای مختلف و در علوم و فنون و هنر و ذوقیات فراوانند. در عرصه شعر کاشان شهره آفاق است و صدها دیوان شعر، از ظهور هزاران شاعر خوشذوق در این منطقه نشان دارد.
تذکرههای شاعران فارسی از دوران مختلف مملو از نام شاعران کاشی و نمونه شعر آنهاست. از همان دوران سلجوقی نمونه شعر برخی شاعران فارسیسرایسرای کاشی در کتاب «راحهالصدور» ابوبکر راوندی و دیوان عالم شیعی عربی سرا، ابوالرضای راوندی برجای مانده است.
از مشاهیر ادب کاشی که برخی از آنان به جز شعر و ادب در عرصههای دیگر بویژه حکمت و عرفان نیز صاحب رأی و نظر هستند عبارتند از: ملاحسن کاشی آملی، حکیم باباافضل مرقی، شمسالدین کاشانی از عصر ایلخانی، محتشم، کلیم، کامل، قاضیاسد و فیض کاشانی از دوره صفوی، صباحی بیدگلی، فتحعلی خان صبا، نظاموفای آرانی و ملافضلعلی نصرآبادی از دوره قاجاری، مشفق کاشانی، شاعر نوپرداز شهیر ایرانی سهراب سپهری و سپیده کاشانی از دوره معاصر.
اما مشاهیر حکمت و عرفان کاشان عبارتند از: عبدالصمد نطنزی، عبدالسلام کامویی از پیران مکتب تصوف عملی سهروردی، عزالدین محمود کاشانی صاحب مصباح الهدایه و عبدالرزاق کاشی عارف و مؤلف مشهور در عرفان و تصوف و مروج بزرگ مکتب ابن عربی و همچنین حکیم افضلالدین مرقی( باباافضل) حکیم متأله و از عارفان بزرگ مکتب باطنگرای هرمسی در ایران جملگی از عهد ایلخانی.
برجستهترین مشاهیر اندیشه شیعی در کاشان نیز که تعدادشان بالغ بر صدها عالم صاحب تألیف میشود. عبارتند از: قطب راوندی از دوره سلجوقی، نصیرالدین کاشی از دوره ایلخانی، ملافتحالله و ملامحسن فیض کاشی از دوره صفوی، ملامهدی و ملااحمد نراقی و ملا حبیبالله شریف از دوره قاجاری.
اما از ریاضیدانان نامی کاشان نیز علاوه بر غیاثالدین جمشید نابغه زیاضی و نجوم سده نهم که در دوره حیات پربارش نظیر و بدیلی در شرق و غرب نداشت، میتوان از عمادالدین یحیی از قرن هفتم و معینالدین کاشی از سده نهم یاد کرد.
از مشاهیر هنر کاشان باید از خاندان ابوطاهر کاشی از دوره ایلخانی یاد کرد که در چند نسل از خاندان خود خالق محرابهای زرینفام کاشی هستند که امروزه زینتبخش موزههای جهان است. همچنین از خوشنویسان و نقاشان باید به ابوزید کاشی نقاش و خطاط محرابهای زرینفام ایلخانی آقارضا کاشی(رضا عباسی) پایهگذار مکتب نقاشی دوره صفوی، صنیعالملک و کمالالملک هنرمندان بنام دوره قاجاری و پهلوی که در هنر نقاشی از پیشگامان محسوب میشوند یاد کرد.
(علامه ملّا محسن فیض کاشانی)
«فیض کاشانی»، داماد ملاصدرا و بزرگترین محدث کاشان در چهاردهم ماه صفر سال ۱۰۰۷ قمری، در یکى از معروفترین خاندان علم، عرفان و ادب که سابقه درخشان آنان به حدود چهار قرن مىرسد در کاشان به دنیا آمد.
خاندان فیض کاشانی :
پدرش رضى الدین شاه مرتضى (۹۵۰ – ۱۰۰۹ ق) فقیه، متکلم، مفسر و ادیب در کاشان حوزه تدریس داشته و از شاگردان ملا فتح الله کاشانى (متوفى ۹۸۸ ق) و ضیاء الدین محمد رازى (متوفى ۱۰۹۱ ق) بوده است.
مادرش زهرا خاتون (متوفى ۱۰۷۱ ق) بانویى عالم و شاعر، دختر ضیاء الدین العرفا رازى (از عالمان بزرگ شهررى) بوده است.
جد فیض تاج الدین شاه محمود فرزند ملا على کاشانى، عالم و عارفى شاعر از ناموران زمان خویش در کاشان بوده و در آنجا مدفون است.
دوران کودکى و تحصیلات :
فیض کاشانی، چهارمین فرزند شاه مرتضى در دو سالگى پدر خود را از دست داد. پس از آن، دایى و عمویش تعلیم و تربیت او و دیگر برادرانش را به عهده گرفتند و چون فیض از برادران خود باهوشتر بود مقدمات علوم دینى و بخشهایى از آن را تا سن بلوغ در کاشان نزد عمو و دایىاش نورالدین محمد مشهور به حکیم و آخوند نورا (متوفى ۱۰۴۸ ق ) فرا گرفت.
بیست ساله بود که با برادر بزرگش عبدالغفور براى ادامه تحصیل به اصفهان که در آن روزگار پایتخت کشور و مرکز تجمع علماى بزرگ و اساتید ماهر در رشتههاى مختلف علوم اسلامى بود، رهسپار شد و از این موقعیت مناسب که در هیچ یک از شهرهاى ایران و دیگر ممالک اسلامى یافت نمىشد بیشترین بهره و استفادههاى علمى را برد.
مشهورترین استادان و ناموران اجازه اجتهاد و نقل روایت فیض در اصفهان، ملا محمد تقى مجلسى (متوفى ۱۰۷۰ ق)، شیخ بهایى (متوفى ۱۰۳۱ ق)، در علوم فقه و حدیث و تفسیر و میرداماد (متوفى ۱۰۴۰ ق) میرفندرسکى (متوفى ۱۰۵۰ ق) و ملاصدرا (متوفى ۱۰۵۰ ق) در فلسفه، عرفان و کلام بودهاند.
پس از آن، فیض کاشانی با شنیدن خبر ورود سید ماجد بحرانى (متوفى ۱۰۲۸ ق) به شیراز، از اصفهان به آنجا رفت و مدت دو سال نزد ایشان به تکمیل علم حدیث و روایت پرداخت و از او نیز اجازه نقل روایت گرفت و به اصفهان بازگشت و بار دیگر در حلقه درس و بحث شیخ بهایى حاضر شد و استفادههاى شایان برد.
در این سالها که فیض از تقلید مستغنى و براى حج مستطیع شده بود عازم بیت الله الحرام شد و در آنجا به ملاقات شیخ محمد فرزند حسن فرزند زین الدین عاملى (متوفى ۱۰۳۰ ق) رفت و از آن بزرگوار پس از استفادههاى علمى، اجازه روایت و نقل حدیث دریافت کرد.
او پس از مراجعت از مکه به شهرهاى دیگر ایران مسافرت کرد و از دانشمندان آن شهرها بهره برد تا زمانى که ملاصدرا از شیراز به قم مهاجرت کرد و در کهک قم اقامت گزید. در این موقعیت که ملاصدرا دوره ریاضت و علم باطنى را شروع کرده بود ملا محسن و ملا عبدالرزاق لاهیجى به سویش شتافته ، مدت هشت سال مونس تنهایى او بودند و در مصاحبتهاى شبانه روزى با استاد استفاده کامل معنوى مىبردند.
در این دوران (۱۰۴۰ – ۱۰۲۹ ق) ملاصدرا دو دختر فاضل و عالم خود را به دو شاگردش ملا محسن و ملا عبدالرزاق تزویج کرد و آن دو شاگرد و داماد را به «فیض» و «فیاض» لقب داد.
در همین زمان از سوى حاکم شیراز از ملاصدرا تقاضاى مراجعت به شیراز شد. او این دعوت را پذیرفت. فیض نیز همراه استاد و پدر همسرش به شیراز رفت و نزدیک به دو سال در آنجا ماند. بعد از این مدت او به کاشان بازگشت و به امر تدریس، تعلیم، تبلیغ و ترویج و تالیف و تصنیف مشغول شد و گاه در قمصر و کاشان با جمعى از دوستان نماز جمعه اقامه نمود.
استادان فیض کاشانی :
مشهورترین اساتید فیض کاشانی عبارتند از:
۱٫ ملا محمد تقى مجلسى (متوفى ۱۰۷۰ ق)
۲٫ شیخ بهایى (متوفى ۱۰۳۱ ق)
۳٫ میرداماد (متوفى ۱۰۴۰ ق)
۴٫ میرفندرسکى (متوفى ۱۰۵۰ ق)
۵٫ ملاصدرا (متوفى ۱۰۵۰ ق)
۶٫ سید ماجد بحرانى (متوفى ۱۰۲۸ ق)
تالیفات و آثار فیض کاشانی :
فیض کاشانى عمر خود را صرف تعلیم، تدریس و تالیف کرد. او پس از کسب معارف و استفاده علمى و معنوى از استادان بزرگ خود نوشتن کتاب و رساله را از هیجده سالگى آغاز نمود و در طى ۶۵ سال نزدیک به دویست جلد اثر نفیس در علوم و فنون مختلف تالیف کرد.
در اینجا به چند تالیف مهم فیض که در علوم مختلف نگاشته شده اشاره مىکنیم.
۱٫ تفسیر صافى
از کتب معتبر در تفسیر قرآن کریم است. فیض این تفسیر را در سال ۱۰۷۵ ق با مطالعه اکثر تفاسیر قرآن (از سنى و شیعه) نوشته و در ضمن بیان آیات، روایات معتبر و مستند شیعه را گردآورده است.
۲٫ تفسیر اصفى
این تفسیر تلخیص صافى است که در سال ۱۰۷۷ ق نوشته شده است.
۳٫ الوافى
محدث کاشانى براى نوشتن کتاب وافى چهار کتاب معتبر حدیث شیعه (کافى، تهذیب، استبصار، من لایحضره الفقیه) را در سال (۱۰۶۸ ق ) تنقیح و با حذف احادیث مکرر، آن را یکجا در اجزاى متعدد جمع کرده و پس از آن فرزندش علم الهدى با نوشتن و افرودن یک جزء که شامل معرفى رجال حدیث ، کشف رموز و… بوده آن را تکمیل کرده است.
مؤلف، براى نوشتن این اثر سترگ، نه سال و یک ماه وقت گذاشته و در سال ۱۰۶۸ ق، آن را به اتمام رسانده است.
وى، در مقدمهاى که بر کتاب نگاشته، انگیزه خود را از تألیف این کتاب، به شرح ذیل بیان مىدارد:
۱٫ هیچ یک از کتب اربعه به تنهایى براى مراجعه کننده کافى نیست، زیرا برخى از روایات مهم، در آنها ذکر نشده است.
۲٫ مراجعه به این کتب و به دست آوردن روایات مورد نظر، بسیار مشکل است، زیرا عنوان ابواب دچار اختلاف و ناهمگونى است (برخى از احادیث را در باب مناسب خود نیاورده و در جاى دیگرى ثبت کردهاند. گاهى بین روایاتى که تفریق بین آنها بهتر بود، جمع کردهاند و یا بالعکس، روایاتى را که در مورد موضوع واحد هستند و باید در یک باب جمعآورى شوند، در چند باب آوردهاند).
۳٫ برخى از روایات، در کتب اربعه تکرار شدهاند و این، سبب ضخامت و حجم فراوان آنها شده است.
در بین علما، علامه سیّد بحر العلوم طباطبایى توجه ویژهاى به الوافى داشته، آن را تدریس مىکرده و از شاگردش جواد بن محمد على، صاحب مفتاح الکرامة خواسته است تا تقریرات آن درس را جمع کند.
۴٫ المحجه البیضاء (احیاء الاحیاء)
فیض در سال ۱۰۴۶ ق کتاب احیاء العلوم غزالى را تنقیح و تصحیح کرد و با استفاده از احادیث و روایات معتبر شیعه آن را تهذیب، شرح و تکمیل کرد.
این کتاب، از بهترین کتابهای علم اخلاق اسلامی است.
۵٫ مفاتیح الشرایع
از کتب روایى فقهى و استدلالى فیض است که در سال ۱۰۴۲ ق نگاشته شده است. این کتاب در بردارنده همه ابواب فقه است. فیض با عنایت شدید به کتاب و سنت معصومین علیهالسلام و گریز از به کارگیرى دلایل عقلى و اجتهاد به راى، راه نوى فرا روى پژوهشگران در علم فقه قرار داده است.
این کتاب از آغاز تالیف مورد توجه مجتهدان و محدثان بوده و تاکنون چهارده شرح و چندین حاشیه بر آن کتاب نگاشته شده که از جمله آنها شرح آقا محمد باقر بهبهانى (بزرگ مجتهد قرن دوازدهم) شایان ذکر است.
وفات ایشان :
ملا محسن فیض کاشانی بعد از یک عمر تلاش و خدمت به دین و اسلام در ۸۴ سالگى در کاشان از دنیا رفت و در باغی که در زمان حیاتش زمین آن را خریدارى و وقف کرده بود، به خاک سپرده شد .
(باباافضل کاشانی)
افضل الدین محمد بن حسین بن محمد مَرَقی کاشانی معروف به بابا افضل ( زاده نیمۀ اول قرن شش، فوت حدود ۶۱۰ ه.ق.)، فیلسوف و حکیم بزرگ ایرانی است که تعداد زیادی رباعی به او نسبت داده شده است. از جزئیات زندگی او تقریباً هیچ چیز روشنی در دست نیست، بر اساس قراین در اوایل قرن هفت مقارن حملۀ سراسری چنگیز به ایران زمین، بابا افضل در سنین پیری بوده است. خواجه نصیرالدین توسی گفته است که شخصی به نام کمال الدین محمد حاسب که از شاگردان بابا افضل کاشانی بوده است در روزگار نوباوگی خواجه نصیر ( زادۀ ۵۹۷ ) به دیار آنها ( توس ) افتاده است وخواجه نصیر برای یادگیری ریاضی پیش وی می رفته است.
نسخه های خطی نوشته های فلسفی بابا افضل در کتابخانههای ایران و جهان به نسبت زیاد است. نوشتههای فلسفی او کوتاه است و بیشترین آنها به زبان فارسی و تعدادی هم به زبان عربی است و بعضی از نوشتههای عربی خود را به خواهش دوستان و مریدان به فارسی برگردانده است. نوشتههای فارسی او به زبانی روان و سلیس نوشته شده است. بابا افضل در نوشته های فلسفی خود اصطلاحات نوین فلسفی ابداع کرده است. هم چنین تعدادی از نامههای او در زمینۀ فلسفه به جای مانده است. برخی از نوشتههای فلسفی بابا افضل جداگانه و پراکنده چاپ شده بود تا آنکه آقای مجتبی مینوی با همراهی آقای یحیی مهدوی، مصنفات بابا افضل را در دو جلد در سالهای ۱۳۳۱ و ۱۳۳۷ با تصحیح علمی – پژوهشی در انتشارات دانشگاه تهران منتشر کرد. در جلد دوم این مجموعه، تعداد ۱۹۲رباعی، ۷ غزل و ۳ قصیده درج شده است که مستند است.
هر چند شهرت بابا افضل در حوزۀ فلسفه است ولی در حوزۀ ادبیات رباعی های بابا افضل آوازۀ بلند بالایی داشته اند، در لابه لای جُنگ ها و سفینه ها تعداد زیادی رباعی به بابا افضل منتسب شده است که یقیناً اکثریت آنها از او نیست.
در دوران جدید، اولین بار، به دستور مخبرالدوله، اولین وزیر تلگرافخانه، رباعی های بابا افضل گردآوری شده و به خط خوش نستعلیق نگارش یافته است. این کتاب حدود ۴۰۰ رباعی در بر دارد و در شعبان ۱۳۱۹ قمری پایان یافته و نسخهای از آن در کتابخانۀ مجلس به شمارۀ ۳۹۶/ ۵۵۰۱ موجود است. آقای سعید نفیسی، در سال ۱۳۱۱ شمسی، رباعی های بابا افضل را چاپ کرده است که حاوی ۴۸۳ رباعی است که به اذعان خود نفیسی تعداد زیادی از آن رباعی ها به شاعران دیگر هم منتسب هستند.
در سال ۱۳۵۱ چهار تن به نام های آقایان مصطفی فیضی، حسن عاطفی، عباس بهنیا و علی شریف ( گویا همه از فرهنگیان کاشان) کتابی را چاپ کردند و اسم آن را گذاشتند دیوان بابا افضل ( تا آن تاریخ بابا افضل دیوان نداشت)، در آن دیوان۶۸۷ رباعی و چند غزل و قصیده گردآوری شده است که بسیاری از آنها از بابا افضل نیست. تنافر اندیشۀ زمینهساز رباعی های گرد آمده در این مجموعه بسیار زیاد است و آشکارا نشان می دهد که این همه شعر های متنافر نمیتواند از یک شاعر یگانه و آن هم بابا افضل باشد. اندیشههای بابا افضل در نوشتههای فلسفی او کتبا وجود دارد و میتواند معیار سنجش رباعی های منتسب به او باشد. مجموعهای که در اینجا برای گنجور تهیه شده است اشعاری است که ازجلد دوم مصنفات بابا افضل چاپ مجتبی مینوی استخراج شده و به فرمت گنجور تایپ گردیده است. کتابها و نوشته های فلسفی که از بابا افضل به جای مانده است :
۱) مدارج الکمال ، که عنوان دیگر آن گشایش نامه است.
۲) ره انجام نامه
۳) ساز و پیرایۀ شاهان پرمایه
۴) رسالۀ تُفّاحه
۵) عَرْض نامه
۶) جاودان نامه
۷) ینبوع الحیاة
۸) رسالۀ نفس ارسطو طالس
۹) مختصری در حال نفس
۱۰) رساله در علم و نطق ( منهاج مبین )
۱۱) مبادی موجودات نفسانی
۱۲) ایمنی از بطلان نفس در پناه خرد
۱۳) نوشتههای پراکنده ( تا ۳۶ نوشتۀ کوتاه شمرده شده است)
۱۴) نامهها و پاسخ پرسش ها ( ۷ نامه شمرده شده است)
(غياثالدين جمشيد کاشانی)
غياثالدين جمشيد کاشانی (۷۹۰-۸۳۲ قمری/۱۳۸۸-۱۴۲۹ ميلادی) زبردستترين حسابدان و آخرين رياضیدان برجستهی دو رهی اسلامی و از بزرگترين مفاخر تاريخ ايران به شمار میآيد. وی به تکميل و تصحيح روشهای قديمی انجام چهار عمل اصلی حساب پرداخت و روشهای جديد و سادهتری برای آنها اختراع کرد. در واقع، کاشانی را بايد مخترع روشهای کنونی انجام چهار عمل اصلی حساب (به ويژه ضرب و تقسيم) دانست. کتاب ارزشمند وی با نام مفتاح الحساب کتابی درسی، دربارهی رياضيات مقدماتی است و آن را از حيث فراوانی و تنوع مواد و مطالب و روانی بيان سرآمد همهی آثار رياضی سدههای ميانه میدانند.
زندگینامه غیاث الدین جمشید کاشانی :
جمشيد ملقب به غياثالدين، فرزند پزشکی کاشانی به نام مسعود حدود سال ۷۹۰ قمری (۱۳۸۸ ميلادی)، در کاشان چشم به جهان گشود. او در همهی آثارش خود را چنين معرفی کرده است: «کمترين بندگان خداوند (يا نيازمندترين بندگان خدا به رحمت او)، جمشيد، پسر مسعود طبيب کاشانی، پسر محمود پسر محمد ». بيشتر آنچه که از زندگی وی میدانيم از بررسی آثار علمی ارزندهاش و نيز دو نامه که خطاب به پدر خود و مردم کاشان نوشته به دست آمده است.
دوران کودکی و جوانی وی درست همزمان با اوج يورشهای وحشيانهی تيمور به ايران بود. با وجود اين، جمشيد در همين شرايط نيز هرگز از آموختن علوم مختلف غافل نشد. پدرش مسعود، چنانکه گفتيم، پزشک بود اما شايد از علوم ديگر نيز بهرهی بسيار داشت. به طور مثال، از يکی از نامههای کاشانی به پدرش معلوم میشود که پدر قصد داشته تا شرحی بر معيار الاشعار نصيرالدين طوسی بنويسد و برای پسر، يعنی جمشيد بفرستد.
نخستين فعاليت علمی کاشانی که از تاريخ دقيق آن آگاهيم، رصد خسوف در ۱۲ ذيحجهی ۸۰۸ قمری، برابر با دوم ژوئن ۱۴۰۶ ميلادی در کاشان است. غياثالدين نخستين اثر علمی خود را در همين شهر و در ۲۱ رمضان ۸۰۹ قمری مطابق با اول مارس ۱۴۰۷ ميلادی، يعنی ۲ سال پس از مرگ تيمور و فرو نشستن فتنهی او، نوشت. چهار سال بعد در ۸۱۳ قمری هنوز در کاشان بود و رسالهی مختصری به فارسی دربارهی علم هيأت(کيهانشناسی) نوشت. در ۸۱۶ قمری کتاب نجومی مهم خود يعنی زيج خاقانی را به فارسی نوشت و به اُلُغْ بيگ، فرزند شاهرخ و نوهی تيمور، که در سمرقند به سر میبرد، هديه کرد. کاشانی اميد داشت که با حمايت الغ بيگ بتواند با آسودگی بيشتر پژوهشهای علمی خود را ادامه دهد.
کاشانی دست کم تا مدتی پس از پديدآوردن کتاب ارزشمند تلخيص المفتاح ، يعنی ۷ شعبان ۸۲۴ قمری مطابق با ۷ اوت ۱۴۲۱ ميلادی، هنوز در کاشان به سر میبرد. اين نکته خود مايهی شگفتی بسيار است که چرا مردی دانشور چون الغ بيگ پس از مطالعهی زيج خاقانی به نبوغ کمنظير پديدآورنده ، يعنی کاشانی، پی نبرد! کاشانی در يکی از دو نامهی خود از يک سو به طور تلويحی از اينکه بسيار دير مورد توجه دولتمردان قرار گرفته گلايه میکند و از سوی ديگر از اينکه پس از اين مدت دراز به شهری چون سمرقند دعوت شده است، سر از پا نمیشناسد.
کاشانی به احتمال قوی در ۸۲۴ قمری به همراه معينالدين کاشانی(همکار غياثالدين در کاشان و سمرقند) از کاشان به سمرقند رفت و چنان که خود در نامههايش کم و بيش اشاره کرده، در پیريزی رصدخانهی سمرقند نقش اصلی را ايفا نمود. از همان آغازِ کار، وی را به رياست آنجا برگزيدند و تا پايان عمر به نسبت کوتاه خود در همين مقام بود. وی سرانجام صبح روز چهارشنبه ۱۹ رمضان ۸۳۲ قمری برابر با ۲۲ ژوئن ۱۴۲۹ ميلادی بيرون شهر سمرقند و در محل رصدخانه درگذشت.
امين احمد رازی در کتاب تذکر ه هفت اقليم میگويد که چون کاشانی چنان که بايد و شايد آداب حضور در دربار را رعايت نمیکرد ، الغ بيگ فرمان به قتل او داد. از نامههای کاشانی به پدرش چنين برمیآيد که پدر به دلايلی از سرنوشت فرزند خود در دربار الغ بيگ نگران بود و در نامه يا نامههايی، پسر را از خطرات معمول در دربار پادشاهان برحذر داشته و کاشانی نيز در پاسخ برای کاستن از نگرانیهای پدر، نمونههای متعددی از توجه خاص الغ بيگ به خود را برای پدر شاهد آورده است.
نوآوریهای غیاث الدین جمشید کاشانی :
۱) اختراع کسرهای دهگانی(اعشاری). گرچه کاشانی نخستين به کار برندهی اين کسرها نيست، اما بیترديد رواج اين کسرها را به او مديونيم.
۲) دستهبندی معادلات درجهی اول تا چهارم و حل عددی معادلات درجهی چهارم و بالاتر
۳) محاسبهی عدد p . کاشانی در الرساله المُحيطيه (ص ۲۸ )، عدد p را با دقتی که تا ۱۵۰ سال پس از وی بینظير ماند محاسبه کرده است.
۴) تکميل و تصحيح روشهای قديمی انجام چهار عمل اصلی و اختراع روشهای جديدی برای آنها . در واقع، کاشانی را بايد مخترع روشهای کنونی انجام چهار عمل اصلی حساب ( به ويژه ضرب و تقسيم) دانست.
۵) اختراع روش کنونی پيدا کردن ريشهی n اُم عدد دلخواه. روش کاشانی در اصل همان روشی است که صدها سال بعد توسط پائولو روفينی (رياضیدان ايتاليايی، ۱۷۶۵-۱۸۲۲ميلادی )، و ويليام جُرج هارنر (رياضیدان انگليسی، ۱۷۸۶-۱۸۳۷ميلادی )، بارديگر اختراع شد.
۶) اختراع روش کنونی پيدا کردن جذر (ريشهی دوم) که در اصل ساده شدهی روش پيدا کردن ريشهی n اُم است.
۷) ساخت يک ابزار رصدی. کاشانی ابزارِ رصدی جالبی اختراع کرد و آن را طَبَقُ المَناطِقْ ناميد. رسالهای نيز به نام نُزْهَهُ الحَدائِق دربارهي چگونگی کار با آن نوشت.
۸) تصحيح زيج ايلخانی. کاشانی زيج خاقانی را نيز در تصحيح اشکالات زيج ايلخانی نوشت.
۹) نگارش مهمترين کتاب دربارهی حساب. کتاب مفتاح الحساب کاشانی مهمترين و مفصلترين اثر دربارهی رياضيات عملی و حساب در دورهی اسلامی است.
۱۰) محاسبهی جِيْب يک درجه. کاشانی در رسالهی وَتَر و جِيْب مقداری برای جِيْبِ يک درجه (۶۰ sin 1˚) به دست آورده که اگر آن را بر ۶۰ تقسيم کنيم ، حاصل آن تا ۱۷ رقم اعشاری با مقدار واقعی سينوس يک درجه موافق است.
آثار غیاث الدین جمشید کاشانی :
۱) سُلّمُ السَماء (نردبان آسمان) يا رسالهی کماليه به عربی. کاشانی اين رساله را در ۲۱ رمضان ۸۰۹ قمری (اول مارس ۱۴۰۷ ميلادی) در کاشان به پايان رسانده است. کاشانی در اين رساله از قطر زمين، و نيز قطر خورشيد، ماه، سيارات، و ستارگان و فاصلهی آنها از زمين سخن گفته است.
۲) مختصر در علم هيأت به فارسی. کاشانی اين رساله را در ۸۱۳ قمری برابر با ۱۴۱۰ ميلادی، يا اندکی پيش از آن نوشت. وی در اين رساله دربارهی مدراهای ماه، خورشيد، ستارگان، و سيارهها و چگونگی حرکت آنها سخن گفته است.
۳) زيج خاقانی به فارسی: اين کتاب يکی از آثار مهم نجومی کاشانی به شمار میرود. کاشانی اين زيج را در ۸۱۶ قمری ( ۱۴۱۳ ميلادی) کامل کرد. هدف کاشانی از نگارش اين زيج، تصحيح اشتباهاتی است که در زيج ايلخانی روی داده است. کاشانی در مقدمهی زيج خود با به رغم انتقاد از مطالب زيج ايلخانی، از نويسندهی آن، خواجه نصيرالدين طوسی، با تجليل و احترام بسيار ياد کرده است.
۴) شرح آلات رَ صَد به فارسی : کاشانی اين رساله را در ذيقعدهی ۸۱۸ قمری(ژانويهی ۱۴۱۶ ميلادی) برای شخصی به نام سلطان اسکندر نوشته است. برخی اين اسکندر را «اسکندر بن قرايوسف قراقويونلو» دانستهاند. اما برخی ديگر، معتقدند که اين اسکندر، پسر عموی الغ بيگ است که بر فارس و اصفهان حکومت میکرده است.
۵) نُزْهَهُ الحَدائِق به عربی: کاشانی اين رساله را در دهم ذيحجهی ۸۱۸ قمری مطابق ۱۰ فوريهی ۱۴۱۶ ميلادی (حدود يک ماه پس از نگارش رسالهی شرح آلات رصد) نوشته و در آن دستگاهی به نام طبق المناطق را که اختراع خود وی بوده، شرح داده است. با اين دستگاه میتوان محل ماه و خورشيد و پنج سيارهی شناخته شده تا آن زمان و نيز فاصلهی هر يک از آنها را تا زمين، و برخی پارامترهای سيارهای ديگر را به دست آورد.
۶) ذِيْلِ نزهه الحدائق. کاشانی در نيمهی شعبان ۸۲۹ قمری (۲۲ ژوئن ۱۴۲۶ ميلادی) و هنگامی که در سمرقند اقامت داشته، ده «اِلْحاق» (پيوست) را به نزهه الحدائق افزوده است.
۷) تَلْخيصُ المِفْتاح به عربی. اين رساله، چنان که از نامش پيداست گزيدهی مفتاح الحساب کاشانی است. کاشانی کار تلخيص را در ۷ شعبان ۸۲۴ قمری (۷ اوت ۱۴۲۱ ميلادی) به پايان رسانده است. وی در مقدمهی اين رساله چنين آورده است: « اما بعد، نيازمندترين بندگان خداوند به بخشايش وی، جمشيد ملقب به غياث، پسر مسعود پزشک کاشانی، پسر محمود، که خداوند روزگارش را نيکو گرداند، گويد که چون از نگارش کتابم موسوم به مفتاح الحساب فارغ شدم، آن دسته از مطالب اين کتاب را که دانستن آنها برای نوآموزان واجب است در اين مختصر گرد آوردم و آن را تلخيص المفتاح ناميدم.»
۸) الرِسالهُ المُحيطيه به عربی. کاشانی اين رساله را که يکی از مهمترين آثار اوست در اواسط شعبان ۸۲۷ قمری (ژوئيهی ۱۴۲۴ ميلادی) به پايان رسانده است. وی در اين رساله نسبت محيط دايره به قطر آن، يعنی عدد پی را به دست آورده است.
۹) وَتَر و جِيْب. کاشانی اين رسالهی را دربارهی چگونگی محاسبهی جِيب يک درجه ( ) نوشته است. متأسفانه متن اصلی اين رساله باقی نمانده اما از شرحهايی که بر آن نوشتهاند میتوان به مطالب آن پی برد.
۱۰) زيج تَسْهيلات. کاشانی اين اثر را پيش از ۸۳۰ قمری تأليف کرده است زيرا در مقدمهی مفتاح الحساب از اين کتاب نام برده(ص ۳۶ ) ولی تا کنون وجود نسخهای قطعی از آن گزارش نشده است.
مفتاح الحساب :
کاشانی کار نگارش مفتاح الحساب را، که بیترديد مهمترين، مفصلترين و برجستهترين کتابِ رياضيات عملی در دوره اسلامی بشمار میآيد، در ۳ جمادی الاولی سال ۸۳۰ قمری برابر با ۲ مارس ۱۴۲۷ ميلادی به پايان رسانده و آن را به الغ بيگ هديه کرده است. اما پيشنويس اين کتاب را دست کم از ۶ سال پيش، يعنی ۸۲۴ قمری فراهم آورده و در اين مدت، مشغول تکميل و اصلاح آن بوده است. زيرا او در مقدمهی تلخيص المفتاح که در همين سال نوشته شده، تأکيد کرده که اين تلخيص را پس از به پايان رساندن تأليف مفتاح الحساب فراهم آورده است.
( سهراب سپهری )
سهراب سپهری فرزند اسد الله سپهری در سال ۱۳۰۷ در روز ۱۵ مهر ماه به دنیا آمد. کودکی خود را در کاشان در باغی بزرگ به سر آورد. این باغ که یکی از باغهای زیبای کاشان بود به اجداد وی تعلق داشت. در خاندان سپهری بزرگ مردانی ظهور کرده بودند که نامشان در تاریخ ادب و هنرایران ثبت شده است. در میان اجداد پدری سپهری نام مورخ الدوله نویسنده ناسخ التواریخ بیش از همه معروف است. او نیز بخش مهمی اززندگی و عمر خویش را دراین باغ به سر آورده بود و پس از اینکه در فن تاریخ نویسی مشهورشد برای خدمت به دربار قاجار احضار شد و این باغ همچنان به خاندان سپهری تعلق داشت تا اینکه پس از گذشت سالها ؛ کودکی باذوق با طبعی سرشار از لطافت در این باغ به دنیا آمد و بعدها یکی ازبزرگترین شاعران و نقاشان طبیعت گرا وطبیعت دوست ایران شد وآثارش مورد قبول همگان قرار گرفت سهراب این جنبه مهم ازشعر و شخصیت خویش را مدیون بزرگ شدن در این باغ و طبیعت بکر کاشان است .آری تاثیراین عوامل در شیفتگی سپهری به جلوههای زیبا وعمیق طبیعت را هرگز نمیتوان نادیده گرفت. بعدهاسهراب پس از کسب شهرت وسرگرمیهای گوناگون کاری، در هر فرصتی که پیش می آمد به کاشان میرفت و در پناه خلوت این باغ به تفکرمیپرداخت .
سهراب سپهری در شعرش به زیباترین شکل از آن باغ یاد می کند :
باغ ما در طرف سایه ی دانایی بود.
سپهری که روحی لطیف داشت در نخستین سالهای زندگی ، طبق سنت خانواده هنرمندخود ، به آموزش هنر روی آورد و از همان سالهای آغاز زندگی و پیش از رفتن به مدرسه با مظاهری از هنر آشنا شد . دوران کودکی سهراب زیبا و خاطره انگیز بود. وی هیچ گاه نتوانست زیباییهای آن را از یاد ببرد. بنابراین خردسالی سپهری یک کودکی عادی ومعمولی نبودبلکه وی کودکی بود با اندوخته ها و آموخته های فراوان ، که بعدها در نگرش هنری او تاثیری عمیق داشت . شعر او گواه این مدعاست .
سپهری در سال های نوجوانی پدرش را از دست داد و در یکی از شعرهای دوره جوانی با نام (خیال پدر) از پدرش انچنین یاد کرده است :
در عالم خیال به چشم آمدم پدر
کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود
دستی کشیده بر سر رویم به لطف و مهر
یک سال می گذشت، پسر را ندیده بود
مادر سپهری فروغ ایران سپهری بود. او بعد از فوت شوهرش، سرپرستی خانواده را به عهده گرفت و سپهری او رابسیار دوست می داشت. سپهری با وجود عموهای هنرمندش این شانس را داشت که با تجربیات آنان از نزدیک آشنا شود. خاطرات شیرین سپهری نشان دهنده پرورش ذوق و صفای وی در آن عهد است . این ذوق و صفا بعدها رو به تکامل گذاشت و سهراب در تمام طول زندگی خود از صداقت وسادگی و نگاه سرشار از شوق کودکان اش به زندگی برخوردار بود .
سپهری دوران آموزش و تحصیل شش ساله ابتدایی خود را در دبستان خیام کاشان به شکل معمولی سپری کرد.وی مثل همه ی بچه های بازیگوش مؤدب ؛ مشتاق تعطیلات بود واز معلم و تنبیه وی میترسید. سهراب از همان زمان عاشق نقاشی بوداما گاهی به سبب ذوق و توجه بیش از اندازه به نقاشی از طرف معلم تنبیه می شد سپهری در سال های کودکی شعر هم می گفت، روزی که به علت بیماری در خانه مانده بودشعری را با ذهن کودکانه اش در وصف حال خود گفت:
ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان
نکردم هیچ یادی از دبستان
ز درد دل شب و روزم گرفتار
ندارم من دمی از درد آرام
نخستین جلوههای طبع شاعرانه وی از دوره دبیرستان آشکار شدبطوریکه در ۱۷ سالگی دیوانی را چاپ کرد .
آشنایی با چهرههای فرهنگی شهر کاشان به سپهری نوجوان فرصت داد تا هنرهای خود را هر چه بیشتر پرورش دهد و به جستجوی حقیقت و شناخت خویش بپردازد .حتی ادامه تحصیل دردانشگاه و مشغول شدن در کارهای اداری هرگزنتوانست اشتیاق جدی سپهری به هنر و سیر به کمالمعنوی را از بین ببرد.
سپهری سفرهای فراوانی به نقاط مختلف دنیا و شرق و غرب جهان کرد و تجربه های گرانبهایی اندوخت این سفرها افق دید زندگیش را روشن تر و وسیعتر نمود او عشق به سفر را چنین بیان می کرد : « آدم مسافر است پس تا می تواند سفر کند»
سپهری دهه اول و دوم زندگی خویش را بهفراگیری علم و هنر گذراند. دهه سوم زندگیاش را به کسب تجربه و سفر پرداخت و دهه چهار زندگی خویش را بیشتر به سفرهای دراز اختصاص داد. در این دوره بود که بارها به کشورهای ژاپن، فرانسه، ایتالیا، هندوستان،آمریکا، و بسیاری دیگر از کشورهای شرق و غرب سفر کرد. سفرهای وی در اصل سیر و سلوک معنوی بود.این دیدگاه خاص او از سفر بویژه سفر به کشورهای شرق آسیا و آشناییش با ادیان هند و بودا شعر او را تحت تاثیر قرار داد .سپهری در این دوره به عنوان شاعری صاحب سبک ،دوستداران زیادی داشت . سهراب هیچگاه ازدواج نکرد.
اما این ایام دیری نپایید او زمانی که هنوز در دوره میان سالی بود به بیماری سرطان مبتلا شد.و تلاش پزشکان برای بهبود نتیجه ای نداشت .این هنر مند پس از تحمل یک دوره بیماری که حدود دوسال طول کشید، در اول مرداد ۱۳۵۹در سن ۵۲ سالگی وفات یافت طبق وصیتش او را به زادگاه خودش در مشهد اردهال منتقل نمودند و با قطعهای که بر حسب تصادف از حجم سبز انتخاب شد، سنگ قبری برایش نهادند که به وضوح فریادمیزد:
به سراغ من اگر می آیی ، نرم و آهسته بیا مبادا که ترک بردارد ، چینی نازک تنهایی من
سبک شعرسهراب :
سپهری از جمله شاعران معاصری است که شناخت درست و کافی با شعر و سبک نیما داشت . در عین پیروی از سبک نیما ، خود صاحب سبک و خلاق بود.و خلاقیت او در بیشتر در استفاده بدیع از رنگ و کلمه بوده است .
اهل کاشانم
روزگارم بد نیست تکه نانی دارم ،خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی.
سپهری شاعری تصویرگراست و این جنبه از شعر سهراب با طبیعت گرایی او مرتبط است ؛ ضمن اینکه دیدگاه عارفانه دارد و خدا را در طبیعت جستجو می کند .
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته ی سرو.
من نمازم را ، پی « تکبیرة الاحرام » علف می خوانم،
پی « قد قامت » موج .
اما آشنایی نداشتن با نمادها و رمز های شعری او ابهاماتی را برای خوانندگان ایجاد می کند .
شعر سهراب چون نقاشی او رنگارنگ است.وی در شعرش نگران انسان و سرنوشت اوست .او همه را به نگریستن دقیق تر در پیرامون خود و به جهانی برتر دعوت می کند . همه ی اشیا برای او حیات دارند واین اشیا دارای روح و احساس هستند.
من صدای نفس باغچه را می شنوم
و صدای ظلمت را ، وقتی از برگی می ریزد
وصدای ،سرفه ی روشنی از پشت درخت ،
عطسه ی آب از هر رخنه ی سنگ …
مجموعه آثار:
سهراب در سال ۱۳۳۷ دو کتاب “آوار آفتاب” و “شرق اندوه”را آماده چاپ کرد ولی موفق به چاپ آنها نشد و سرانجام در سال ۱۳۴۰ این دو کتاب را به همراه”زندگی خواب ها” زیر عنوان “آوار کتاب” منتشر کرد.
دو شعر بلند “صدای پای آب” و “مسافر” پنجمین و ششمین کتاب های او هستند.
شهرت سپهری از سال ۱۳۴۴ با انتشارشعر بلند “صدای پای آب” آغاز شد. در “صدای پای آب” است که سپهری به فرم خاص خود در شعر دست می یابد. فرم و محتوای شعر سپهری، از “صدای پای آب” به بعد به هماهنگی می رسند”صدای پای آب”،کنایه از صدای پای مسافری در سفرزندگی است .
این شعر که روز به روز بر شهرت و محبوبیت او افزود، اولین بار در فصلنامهی«آرش»درآبان همانسال منتشرشد.
در سال ۱۳۴۵ شعر بلند “مسافر”که بیان سیرو سفر و دیدگاه فلسفی
زندگیش بود منتشر شد که از درخشان ترین شعرهای فارسی دوره معاصر است .
«جحم سبز»هفتمین مجموعه شعری سپهری و کامل ترین آنهاست .گویی شاعر به حقیقتی که مدتها در جستجویش بود رسیده است .
هشتمین و آخرین مجموعه شعری سهراب سپهری “ما هیچ، ما نگاه است
محتوای کتاب بر خلاف دو مجموعه پیشین” یأسی دارد. اما یأسی که از حوزه ذهن رنگین سپهری بیرون می تراود.
سپهری در سال ۱۳۵۵ تمام هشت دفتر و منظومه خود را در “هشت کتاب”گرد آورد هشت کتاب” نموداری تمام از سیر معنوی شاعر جویای حقیقت است .و یکی از اثر گذارترین مچموعه ها، در تاریخ شعر نو ایران است .
وی در اول اردیبهشت ۱۳۵۹در بیمارستان پارس، تهران جان به جان آفرین تسلیم کرد و روز بعد در صحن امامزاده سلطان علی ابن محمد (ع) در قریه مشهد اردهال کاشان به خاک سپرده شد . (روحش شاد و یادش گرامی)
( سپیده کاشانی )
شاعر نامور و بلند آوازه دوران انقلاب، خانم سپيده کاشاني (سرور اعظم باکوچي) بهحق يکي از چهرههاي تابناک شعر معاصر بود که با سلامت طبع، استعداد شگرف و ذوق و قريحه سرشار، آثاري ارزنده و ماندگار از خود
به يادگار نهاد.
به گزارش روابط عمومي سازمان تبليغات اسلامي، شاعر سال ۱۳۱۳ در شهركاشان بدنيا ميآيد، كه طبيعت زيبا و پر گلاب قمصر را در آغوش پذيرفته است.
كاشاني در همان اوايل كودكي و آغاز تحصيل در دبستاني در كاشان به كتاب و شعر رويميآورد و قصههاي كودكانه و شعرهاي روان كودك، زندگي وي را از ساير كودكان متمايز ميكند، سرانجام در سال ۱۳۲۵ (ه.ش) اولين شعر بر وي الهام ميشود و اين نخستين وديعة الهي سرآغازي ميشود، براي سرايش شعرهاي بعدي.
سپيده كاشاني پس از پايان آموزش متوسطه به ادامه تحصيل در منزل ميپردازد؛. در سال ۱۳۳۱ ازدواج ميكند و به تهران ميرود تا در كنار بزرگان آن ديار بيشتر بياموزد و شعر را به منزل مقصود برساند.
در تهران به زودي وي غم سنگيني را در قلب شاعرانهاش احساس ميكند، او معلم واقعياش، مادرش را از دست ميدهد.
وي درباره خانواده خود مي گويد: «خانواده من يعني پدر و مادرم به مطالعه کتاب و خواندن ديوانهاي شعر استادان متقدم و متأخر علاقه و عشقي وافر داشتند.
طبيعي است که من نيز از همان کودکي، با شعر خصوصا با اشعارحافظ و سعدي و مولانا آشنا ميشوم و اشعار حافظ، بيش از همه مرا تحت تأثير قرار ميداد و هر بار که در بحر تفکر در آثار حافظ غرق ميشوم، صدفي يا گوهري تازه به دست ميآورم. بايد بگويم که شعر و ادبيات، نيمي از زندگي من شد که در تنهايي پناهگاه من است».
۱۳۴۷ آغاز فعاليت وي با مطبوعات است و در اين سالها پدر را نيز از دست ميدهد و اندوه مضاعف را به دوش ميكشد.
اولين مجموعه شعر وي در سال ۱۳۵۲ به چاپ ميرسد و در سال ۱۳۵۸ با صدا و سيماي جمهوري اسلامي همكاري ميكند و به عضويت شوراي شعر و سرود در ميآيد.
حضور مكرر وي در جبهههاي جنگ تحميلي همراه با فرزند ارشدش، وي را شاعر جنگ ميكند و در سال ۱۳۶۳ در يك ديدار رسمي استاد شهريار را ميبيند كه تأثير بزرگي بر وي ميگذارد.
سپيدةكاشاني، در يكياز روزهايسال، هنگاميكهكمتر از يكسالاز پيروزيانقلابشكوهمند اسلاميمردمايرانبهزعامت«امامخميني» ميگذشت، دعوتشد تا بهادارةراديو برود.
در روزهايپرشور انقلاباسلامي، از شعرهاياو برايساختنسرودهايانقلابياستفادهشدهبود:
«بهخونگر كشيخاكمن، دشمنمن
بجوشد گلاندر گلاز گلشنمن
تنمگر بسوزي، بهتيرمبدوزي
جدا سازيايخصم، سر از تنمن +…
ايندعوت، برايشغافلگيركنندهو هيجانانگيز بود.
با اينحال، با توكلبر خداوند، آنرا پذيرفتو بهآنادارهرفت.
تا آنروز، هرگز راضينشدهبود كهبا قبولمسئوليتهايگوناگون، از انجام وظايفمهمتعليم و تربيتفرزندان، خانهداريو تدبير منزلشانهخاليكند.
از آنبهبعد نيز، انجامكارهايخانه، همسرداريو سرپرستيفرزندانشرا مقدسميشمرد، و بهعهدهدار بودنآنافتخار ميكرد.
يكسالپساز همكارياو با ادارةراديو، آقايمجيد حداد عادل، شاعر معاصر، «حميد سبزواري»، را مأمور تشكيل«شورايشعر و سرود» كرد.
پس از آن مأموريتو بعد از سنجشدقيقتواناييها و استعدادها، عاقبت، كار اينشورا آغاز شد.
استاد مهرداد اوستا، محمود شاهرخي، عليمعلم، مجتبيكاشاني و سپيدةكاشاني، از اعضاياينشورا بودند.
سپيدةكاشاني، در همانروزها و زمانيكههجومدشمنبهخاكوطنو آغاز جنگتحميلينزديكبود، در گفتگوييكهبا مجله«سروش» انجامداد، گفت:
«امروز موقعآنرسيدهكهديگر شعر را بهعنوانيكسلاحتيز و برّندهجديبگيريم… شعر امروز ما ميتواند با مروريدر آياتقرآن، انقلابيبهوجود آوَرَد، و از ايندرياييگانه، گوهرها برگيرد.»
او بارها بههمراهپسرشدر جبهههايجنگحضور يافتو از نزديك، مقاومتو ايثار رزمندگاندلير و باايماناسلامرا ديد.
ميزان علاقهمندي سپيده کاشاني به حضرت امام خميني (ره) تا آن اندازه بود که وقتي امام بزرگوار در بستر بيماري افتاد او نيز کارش به بيمارستان کشيد.
۱۳۶۴ همسرش را از دست ميدهد و به ادامه فعاليتهاي فرهنگي و هنري روي ميآورد.
در سفر رسمي به كشور تاجيكستان از همگرايي، همزباني ميگويد ودر سال ۱۳۷۱ به انگلستان جهت معالجه اعزام ميشود كه پايان سفر دنيا و سفر آخرت را آغاز ميكند.
وي در بيست و دوم بهمن همان سال به جهان باقي ميشتابد و در بهشت زهرا خاك پذيرنده را به آغوش ميكشد. روحش شاد.
دیدگاهتان را بنویسید