بسم الله الرحمن الرحیم
سیدعباس واسعی کاشانیچهارشنبه - 7 فوریه 2018

 

✨قصص قرآنی
✨حضرت آدم عليه السلام
✨قسمت اول

 

?خبر از آفرينش خليفه خدا در زمين، و پاسخ به سؤال فرشتگان

 

?خداوند اراده كرد تا در زمين خليفه و نماينده ‏اى كه حاكم زمين باشد قرار دهد، چرا كه خداوند همه چيز را براى انسان آفريده است.(بقره/۲۹)موقعيت و لياقت انسان را به گونه ‏اى قرار داده تا بتواند به عنوان نماينده خدا در زمين باشد.

?خداوند قبل از آن كه آدم عليه ‏السلام پدر انسان‏ها را به عنوان نماينده خود در زمين بيافريند، اين موضوع بسيار مهم را به فرشتگان خبر داد. فرشتگان با شنيدن اين خبر سؤالى نمودند كه ظاهرى اعتراض گونه داشت و عرض كردند:

?پروردگارا! آيا كسى را در زمين قرار مى‏ دهى كه:

۱ – فساد به راه مى ‏اندازد

۲ – و خونريزى مى ‏كند

?اين ما هستيم كه تسبيح و حمد تو را به جا مى ‏آوريم، بنابراين چرا اين مقام را به انسان گنهكار مى ‏دهى نه به ما كه پاك و معصوم هستيم؟

?خداوند در پاسخ به سؤال آن‏ها فرمود: من حقايقى را مى ‏دانم كه شما نمى ‏دانيد.(بقره/۳۰)

?خداوند همه حقايق، اسرار و نام‏هاى همه چيز (و استعدادها و زمينه ‏هاى رشد و تكامل در همه ابعاد) را به آدم عليه ‏السلام آموخت. و آدم عليه‏ السلام همه آن‏ها را شناخت.

?آنگاه خداوند آن حقايق و اسرار را به فرشتگان عرضه كرد و در معرض نمايش آن‏ها قرار داد و به آن‏ها فرمود: اگر راست مى‏ گوييد كه لياقت نمايندگى خدا را داريد، نام اين‏ها را به من خبر دهيد، و استعداد و شايستگى خود را براى نمايندگى خدا در زمين، نشان دهيد.

?فرشتگان (دريافتند كه لياقت و شايستگى، تنها با عبادت و تسبيح و حمد به دست نمى‏ آيد، بلكه علم و آگاهى پايه اصلى لياقت است از اين رو) با عذرخواهى به خدا عرض كردند: خدايا! تو پاك و منزه هستى، ما چيزى جز آن چه تو به ما آموخته ‏اى نمى ‏دانيم، تو دانا و حكيم مى‏ باشى(بقره/۳۲)

?به اين ترتيب فرشتگان كه به لياقت و برترى آدم عليه‏ السلام نسبت به خود پى برده و پاسخ سؤال خود را قانع‏ كننده يافتند، به عذرخواهى پرداخته، و دريافتند كه خداوند مى ‏خواهد انسانى به نام آدم عليه‏ السلام بيافريند كه سمبل رشد و تكامل، و گل سرسبد موجودات، و ساختار وجودى او به گونه ‏اى آفريده شده كه لايق مقام نمايندگى خدا است.


 

حضرت آدم عليه السلام
قسمت دوم

 

?فرمان خدا به فرشتگان در مورد سجده بر آدم عليه ‏السلام‏

 

?مراحل جسمى آدم عليه ‏السلام او را به مقامى نرسانيد كه لياقت يابد و به عنوان گل سرسبد موجودات و مسجود فرشتگان، معرفى شود. مرحله تكاملى بشر به آن است كه روح انسانى از جانب خدا به او دميده گردد، در اين صورت است كه آدم در پرتو آن روح ويژه انسانى، لياقت و استعداد فوق العاده پيدا مى ‏كند، و خداوند به فرشتگان فرمان مى‏ دهد كه به عنوان تكريم و تجليل از مقام آدم عليه‏ السلام او را سجده كنند، يعنى خدا را سجده شكر به جا آورند كه چنين موجود ممتازى را آفريده است.

?خداوند به فرشتگان خطاب نمود و فرمود: من بشرى از گِل مى ‏آفرينم، هنگامى كه آن را موزون نمودم و از روح خودم در آن دميدم بر آن سجده كنيد.

?بنابراين سجده فرشتگان به خاطر آن روح ويژه ‏اى بود كه خداوند در كالبد بشر دميد، و چنين روحى، به آدم لياقت داد تا نماينده خدا در زمين شود.

?آدم داراى دو بُعد بود: جسم و روح انسانى. جسم او به حكم مادى بودنش، او را به امور منفى دعوت مى ‏كرد و روح او به حكم ملكوتى بودنش او را به امور مثبت فرا مى‏ خواند.

?فرشتگان جنبه ‏هاى مثبت آدم عليه ‏السلام را بر اساس فرمان خدا، ديدند، و بدون چون و چرا آدم را سجده كردند، يعنى در حقيقت آدم را در راستاى تجليل از آدم سجده نمودند.

?ولى ابليس جنبه منفى آدم، يعنى جسم او را مورد مقايسه قرار داد، و از سجده كردن آدم خوددارى نمود، و فرمان خدا را انجام نداد.

?درست است كه سجده بر آدم عليه‏ السلام واقع شده و آدم عليه ‏السلام قبله اين سجده قرار گرفت، ولى همه انسان‏ها در اين افتخار شركت دارند، چرا كه لياقت و استعدادهاى ذاتى آدم موجب چنين تجليلى از مقامش گرديد، و چنين لياقتى در ساير انسان‏ها نيز وجود دارد.

?از اين رو در روايات معراج نقل شده: در يكى از آسمان‏ها، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به جبرئيل فرمود: جلو بايست تا همه ما و فرشتگان به تو اقتدا كنيم.

?جبرئيل پاسخ داد: از آن هنگام كه خداوند، به ما فرمان داد تا آدم را سجده كنيم، بر انسان‏ها پيشى نمى‏ گيريم، و امام جماعت آن‏ها نمى ‏شويم.

?و نيز هنگامى كه آدم عليه‏السلام از دنيا رفت، فرزندش هِبَةُ الله به جبرئيل گفت: جلو بايست و بر جنازه آدم عليه ‏السلام نماز بخوان. جبرئيل در پاسخ گفت: اى هبة الله! خداوند به ما فرمان داد تا آدم را در بهشت سجده كنيم، بنابراين براى ما روا نيست كه امام جماعت يكى از فرزندان آدم عليه ‏السلام قرار گيريم.(تفسير نور الثقلين، ج ۱،ص ۵۸)


 

حضرت آدم عليه السلام
قسمت سوم

?تكبر و سركشى ابليس‏

?ابليس گرچه فرشته نبود(به گفته قرآن، ابليس از نژاد جن بود، كه در جمع فرشتگان عبادت مى‏ كرد. (كهف/ ۵۰)) ولى از عابدان ممتاز خدا با نام حارث در ميان كرّوبيان و فرشتگان، به عبادت خدا اشتغال داشت،
و به فرموده حضرت على عليه‏ السلام: او شش هزار سال خدا را عبادت نمود، كه معلوم نيست از سال‏هاى دنيا است يا سال‏هاى آخرت، در عين حال لحظه ‏اى تكبر، همه عبادت او را پوچ و نابود ساخت.(نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲)

?همه فرشتگان فرمان حق را به طور سريع اجرا كردند، ولى ابليس بر اثر تكبر، از سجده نمودن خوددارى ورزيد، و در صف كافران قرار گرفت.(بقره، ۳۴)

⬅️مطابق آيه ۳۴ بقره، ابليس در اين نافرمانى، مرتكب سه انحراف و خلاف شد:

۱⃣خلاف عَملى↩️چنان كه تعبير به اَبى (سركشى كرد) بيانگر آن است، كه موجب فسق او شد.

۲⃣خلاف اخلاقى↩️چنان كه تعبير به استكبر (تكبر ورزيد) حاكى از آن است كه موجب خروج او از بهشت، و داخل شدنش به دوزخ گرديد.

۳⃣خلاف عقيدتى↩️ كه با مقايسه كبرآميز خود، عدل الهى را انكار كرد وَ كانَ مِنَ الكَافِرينَ؛ (از كافران گرديد).

?خداوند به ابليس خطاب كرد و فرمود: اى ابليس! چه چيز مانع تو شد كه از سجده كردن مخلوقاتى كه با قدرت خود آن را آفريدم سرباز زدى؟

?ابليس در پاسخ خدا، نه تنها عذرخواهى نكرد، بلكه با مقايسه غلط خود كه مقايسه جسم خود با جسم آدم بود گفت: من از آدم بهترم، مرا از آتش آفريده ‏اى، ولى آدم را از گِل و آتش بر گِل برترى دارد.

?همين تكبر و خودبرتربينى ابليس باعث شد كه به او فرمان داد:

?فاخرج مِنها فَاءِنَّكَ رَجِيمٌ – وَ اءنّ عَليكَ لعنَتِى اِلى يَومِ الدِّينِ?

?از آسمان‏ها و صفوف فرشتگان خارج شو كه تو رانده درگاه منى – و قطعاً لعنت من بر تو تا روز قيامت ادامه دارد.

?ابليس گفت: پروردگارا! مرا تا روزى كه انسان‏ها برانگيخته مى ‏شوند (روز قيامت) مهلت بده.

?خداوند فرمود: تو از مهلت شدگان هستى، ولى تا روز و زمان معين.

?ابليس (كه از اين مهلت، بيشتر مغرور شد و از آن جا كه در رابطه با آدم عليه ‏السلام رانده درگاه خدا شده بود، همه دشمنى خود را به آدم آشكار كرد و) گفت: خدايا به عزتت سوگند، همه انسان‏ها را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو را از ميان آن‏ها، كه بر آن‏ها سلطه ندارم
(سوره صاد/آيه ۷۱ تا ۸۳)

 

?ادامه تكبر ابليس‏

 

?گويند: در عصر حضرت موسى عليه‏ السلام، روزى ابليس نزد حضرت موسى عليه‏ السلام آمد و گفت: مى‏ خواهم هزار و سه پند به تو بياموزم.

?موسى عليه ‏السلام او را شناخت و به او فرمود: آنچه كه تو مى ‏دانى، بيشتر از آن را من مى ‏دانم، نيازى به پندهاى تو ندارم.

?جبرئيل عليه‏ السلام به موسى عليه‏ السلام نازل شد و عرض كرد: اى موسى! خداوند مى‏ فرمايد هزار پند او فريب است، اما سه پند او را بشنو.

?موسى عليه ‏السلام به ابليس فرمود: سه پند از هزار و سه پندت را بگو!

⬅️ابليس گفت:

۱⃣هرگاه تصميم بر انجام كار نيكى گرفتى، در انجام آن شتاب كن و گرنه تو را پشيمان مى ‏كنم.

۲⃣اگر با زن نامحرمى خلوت كردى، از من غافل نباش كه تو را به عمل منافى عفت وادار مى ‏نمايم.

۳⃣هرگاه خشمگين شدى، جاى خود را عوض كن، وگرنه موجب فتنه خواهم شد.

?اكنون كه تو را سه پند دادم (به تو حقى پيدا كردم) در عوض، از خدا بخواه تا مرا بيامرزد.

?موسى عليه ‏السلام خواسته ابليس را به خدا عرض كرد، خداوند فرمود: شرط آمرزش شيطان آن است كه به كنار قبر آدم عليه ‏السلام برود و خاك قبر او را سجده كند.

?حضرت موسى عليه‏ السلام فرمان خدا را به ابليس ابلاغ كرد.

?ابليس كه همچنان در خودخواهى و تكبر غوطه ور بود، گفت: اى موسى! من در آن هنگام كه آدم عليه ‏السلام زنده بود، بر او سجده نكردم، چگونه اكنون حاضر شوم كه بر خاك قبر او سجده كنم؟!
(هماى سعادت،ص ۲۰۶٫)


 

حضرت آدم عليه السلام
قسمت چهارم

 

?آدم و حوّا در بهشت‏

 

?در دنيا جايگاهى بسيار خوب و پر درخت و شاداب وجود داشت كه به آن بهشت دنيا مى ‏گفتند. خداوند آدم عليه‏ السلام را در همان جا آفريد و روح انسانى را در او دميد، و به فرشتگان فرمان داد تا او را سجده كنند.

?از آن جا كه خداوند اراده كرده بود تا فرزندانى به آدم عطا كند و نسل او را به وجود آورد، مشيت او چنين قرار گرفت كه حضرت آدم همسرى داشته باشد تا با او ازدواج نموده و از او داراى فرزند گردد.

?خداوند حوا را از زيادى گِل آدم عليه‏ السلام آفريد، بنابراين حوا بعد از آفرينش آدم عليه ‏السلام آفريده شده است.

?عمرو بن ابى مقدام مى‏ گويد: از امام باقر عليه ‏السلام پرسيدم: خداوند حوا را از چه چيز آفريد؟

?امام باقر عليه ‏السلام فرمود: مردم در اين مورد چه مى‏ گويند؟

?گفتم: مى ‏گويند خداوند حوا را از يكى از دنده ‏هاى آدم عليه ‏السلام آفريده.

?فرمود: آنها دروغ مى ‏گويند، آيا خداوند ناتوان است كه حوا را از غير دنده آدم بيافريند؟

?گفتم: فدايت گردم اى پسر رسول خدا! پس خداوند حوا را از چه چيز آفريد؟

?امام باقر عليه ‏السلام فرمود: پدرم از پدرانش نقل كرد كه رسول خدا(ص) فرمود: خداوند متعال مقدارى از گِل را گرفت و آن را با دست قدرتش در هم آميخت، و از آن گِل، آدم عليه ‏السلام را آفريد، و سپس از آن گِل مقدارى اضافه آمد، خداوند از آن اضافى، حوا عليه السلام را آفريد.(تفسير نور الثقلين، ج ۱،ص ۴۳۰)

?(آن چه در بعضى روايات آمده كه حوا از آخرين دنده چپ آدم عليه ‏السلام گرفته شده، از اسرائيليات است و از فصل دوم سفر تكوين تورات تحريف يافته، وارد روايات اسلامى شده است، زيرا تعداد دنده ‏هاى زن و مرد، تفاوتى ندارد، و كمتر بودن يك دنده در مردان در جانب چپ از افسانه ‏ها است. [سِفر تكوين، قسمت اول اسفار موسى عليه ‏السلام و يكى از كتب پنجگانه تورات است‏])?

?آدم عليه‏ السلام به اين ترتيب از تنهايى بيرون آمد، و با حوا اُنس گرفت؛ چنان كه امام صادق عليه ‏السلام فرمود: از اين رو زنان را نساء مى‏ گويند، چون اين واژه در اصل از اُنس است، و براى آدم عليه ‏السلام جز حوا كسى نبود تا با او اُنس بگيرد.

?آرى! زن و مرد از يك ريشه‏ اند، و هر دو انسان بوده و تكميل كننده همديگر مى ‏باشند، و آرامش آن‏ها در زندگى و اُنس با همديگر تحقق مى ‏يابد.


 

حضرت آدم عليه السلام
قسمت پنجم

 

?سكونت آدم و حوا در بهشت، و اخراج آن‏ها بر اثر گناه‏

 

?خداوند آدم عليه ‏السلام و حوّا عليه السلام را در بهشتِ دنيا سكونت داد، و فرمود: شما در بهشت ساكن شويد و از هر جا مى‏ خواهيد از نعمت‏هاى آن، گوارا بخوريد اما نزديك اين درخت نشويد كه از ستمگران خواهيد شد.(بقره/۳۵)

?ولى شيطان، آدم و همسرش را به لغزش انداخت و آنان را از آن چه در آن بودند (بهشت) خارج كرد. در اين هنگام به آن‏ها گفتيم؛ همگى بر زمين فرود آييد، در حالى كه بعضى دشمن ديگرى خواهيد بود، و براى شما تا مدت معينى در زمين قرارگاه و وسيله بهره بردارى هست.(بقره/۳۶)

?خداوند به آدم عليه ‏السلام و حوا عليه االسلام فرمود: از همه ميوه‏ ها و نعمت‏هاى بهشت آزاد هستيد، بخوريد، گواراى وجودتان باشد، ولى تنها از اين يك درخت نخوريد، و حتى به آن درخت نزديك نشويد. ولى شيطان به سراغ آن‏ها آمد و آن‏ها را وسوسه كرد تا لباس‏هاى تقوا را كه باعث كرامتشان شده بود، از تنشان خارج سازد. به آن‏ها گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت نهى نكرده مگر به خاطر اين كه (اگر از آن بخوريد) فرشته خواهيد شد، يا جاودانه در بهشت خواهيد ماند، و براى آن‏ها سوگند ياد كرد كه من خيرخواه شما هستم. به اين ترتيب آن‏ها را به فريبكارى، از مقامشان فرود آورد.

?هنگامى كه آن‏ها فريب شيطان را خوردند، و از آن درخت چشيدند، لباس‏هاى كرامت و احترام، از اندامشان فرو ريخت و به چنين سرانجام شوم گرفتار آمده و در نتيجه از بهشت رانده شده و اخراج گشتند.

?خداوند آن‏ها را سرزنش كرد و فرمود: آيا من شما را از آن درخت منع نكردم و نگفتم كه شيطان دشمن آشكار شما است؟(اعراف/۲۲)


 

✨قصص قرآنی
✨حضرت آدم عليه السلام
✨قسمت ششم

 

?گفتگوى جبرئيل با آدم عليه ‏السلام‏

 

?در روايت آمده: آدم و حوا عليهماالسلام وقتى كه از بهشت دنيا اخراج شدند، در سرزمين مكه فرود آمدند، حضرت آدم عليه ‏السلام بر كوه صفا در كنار كعبه، هبوط كرد و در آن جا سكونت گزيد و از اين رو آن كوه را صفا گويند كه آدم صفى الله (برگزيده خدا) در آن جا وارد شد. حضرت حوا عليهاالسلام بر روى كوه مَروه (كه نزديك كوه صفا است) فرود آمد و در آن جا سكونت گزيد. آن كوه را از اين رو مروه گويند كه مرئه (يعنى زن كه منظور حوّا باشد) در آن سكونت نمود.

?آدم عليه‏ السلام چهل شبانه روز به سجده پرداخت و از فراق بهشت گريه كرد. جبرئيل نزد آدم عليه ‏السلام آمد و گفت: اى آدم! آيا خداوند تو را با دست قدرت و مرحمتش نيافريد، و روح منسوب به خودش را در كالبد وجود تو ندميد، و فرشتگانش بر تو سجده نكردند؟!

?آدم گفت: آرى، خداوند اين گونه به من عنايت‏ها نمود.

?جبرئيل گفت: خداوند به تو فرمان داد كه از آن درخت مخصوص بهشت نخورى، چرا از آن خوردى؟

?آدم عليه ‏السلام گفت: اى جبرئيل! ابليس سوگند ياد كرد كه خيرخواه من است و گفت: از اين درخت بخورم. من تصور نمى ‏كردم و گمان نمى ‏بردم موجودى كه خدا او را آفريده، سوگند دروغ به خدا، ياد كند.(تفسير نور الثقلين، ج ۱،ص ۶۱)


 

✨قصص قرآنی
✨حضرت آدم عليه السلام
✨قسمت هفتم

 

?چگونگى توبه حضرت آدم عليه ‏السلام و توسل او به پنج تن

 

?پس از آن كه آدم و حوا از آن درخت ممنوع خوردند و بر اثر اين گناه (ترك اولى) از آن همه نعمت‏ها و آرامش بهشتى محروم گشتند، به طور سريع به اشتباه خود پى بردند و توبه كردند. به گناه خود اقرار نمودند و از درگاه الهى طلب رحمت كرده و گفتند:

?پروردگارا! ما به خويشتن ستم كرديم، و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى از زيانكاران خواهيم بود.

?خداوند به آن‏ها فرمود: از مقام خويش فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما نسبت به بعضى ديگر دشمن خواهيد بود (شيطان دشمن شما است و شما دشمن او) و براى شما در زمين قرارگاه و وسيله بهره‏ گيرى تا زمان معينى است، در زمين بنده مى‏ شويد و در آن مى ‏ميريد و در رستاخيز از آن خارج مى ‏شويد.(اعراف۲۳ – ۲۵)

?به اين ترتيب آدم و حوا به زمين آمدند و گرفتار رنج هاى زمين شدند، ولى توبه حقيقى كردند و خداوند توبه آنها را پذيرفت.

?خداوند مهربان به آدم عليه ‏السلام و حوا عليهاالسلام لطف كرد و كلماتى را به آن‏ها آموخت تا آن‏ها در دعاى خود آن كلمات را از عمق جان بگويند و توبه خود را آشكار و تكميل نمايند.(بقره/۳۷)

?از امام باقر عليه ‏السلام نقل شده آن كلمات كه آدم و حوا، هنگام توبه گفتند چنين بودند:

?الّلهُمِّ لا اءِلهَ اءِلَّا أَنتَ سُبحانَكَ و بِحمدِكَ رَبّ ظلمتُ نَفسِى فاغفِرلِى اءِنَّكَ خيرُ الغافِرينَ?

✨خدايا! معبودى جز تو نيست، تو پاك و منزه هستى، تو را ستايش مى ‏كنم، من به خود ستم كردم، مرا ببخش كه تو بهترين بخشندگان هستى.✨

?الّلهُمِّ لا اءِلهَ اءِلَّا أَنتَ، سُبحانَكَ و بِحمدِكَ رَبّ ظلمتُ نَفسِى فَارحَمنِى اءِنَّكَ خيرُ الرَّاحِمينَ?

✨خدايا! معبودى جز تو نيست، تو پاك و منزه هستى، تو را ستايش مى ‏كنم، پروردگارا! من به خود ستم كردم، به من رحم كن كه تو بهترين رحم ‏كنندگان هستى.✨

?الّلهُمِّ لا اءِلهَ اءِلَّا أَنتَ، سُبحانَكَ و بِحمدِكَ رَبّ اءِنِّى ظلمتُ نَفسِى فَتُب عَلىَّ اءِنَّكَ اَنتَ التَّوابُ الرَّحيمِ?

✨خدايا! معبودى جز تو نيست، تو پاك و منزه هستى، تو را ستايش مى ‏كنم، پروردگارا! من به خود ستم كردم، توبه‏ ام را بپذير كه تو بسيار توبه ‏پذير و مهربان هستى✨(مجمع البيان، ج ۱،ص ۸۹)

?مطابق رواياتى كه از طريق شيعه و اهل تسنن نقل شده، در كلماتى كه خداوند به آدم عليه‏السلام آموخت، و او به آن‏ها متوسل شده و توبه‏ اش پذيرفته شد نام پنج تن آل عبا عليهم السلام بود، او گفت: بِحَقَّ محمدٍ وَ علىٍّ وَ فاطِمَةَ وَ الحسنِ و الحُسَينِ(الدر المنثور، ج ۱،ص ۶۰ و ۶۱ – مناقب ابن مغازلى شافعى، چاپ اسلامية،ص ۶۳)

?و در روايت امامان اهل بيت عليهم السلام چنين آمده: آدم عليه ‏السلام سر بلند كرد و عرش خدا را ديد، كه در آن نام‏هاى ارجمندى نوشته شده بود، پرسيد: اين نام‏هاى ارجمند از آن كيست؟ به او گفته شد: اين نام‏ها نام برترين خلايق در پيشگاه خداوند متعال است كه عبارتند از: محمد، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام. آدم براى پذيرش توبه‏ اش، به آن‏ها متوسل شد و خداوند به بركت وجود آنها، توبه او را پذيرفت.(مجمع البيان، ج ۱،ص ۸۹، – نورالثقلين، ج ۱،ص ۶۷ و ۶۸)


 

✨قصص قرآنی
✨حضرت آدم عليه السلام
✨قسمت نهم

 

?دو قربانى فرزندان آدم عليه ‏السلام‏

 

?حضرت آدم عليه ‏السلام براى اين كه به فرزندانش ثابت كند كه فرمان ازدواج از طرف خدا است، به هابيل و قابيل فرمود: هركدام چيزى را در راه خدا قربانى كنيد، اگر قربانى هر يك از شما قبول شد او به آن چه ميل دارد سزاوارتر و راستگوتر است. [نشانه قبول شدن قربانى در آن عصر به اين بود كه صاعقه از آسمان بيايد و آن را بسوزاند].

?فرزندان اين پيشنهاد را پذيرفتند. هابيل كه گوسفند چران و دامدار بود، از بهترين گوسفندانش يكى را كه چاق و شيرده بود برگزيد، ولى قابيل كه كشاورز بود، از بدترين قسمت زراعت خود خوشه ‏اى ناچيز برداشت. سپس هر دو بالاى كوه رفتند و قربانى ‏هاى خود را بر بالاى كوه نهادند، طولى نكشيد صاعقه ‏اى از آسمان آمد و گوسفند را سوزانيد، ولى خوشه زراعت باقى ماند. به اين ترتيب قربانى هابيل پذيرفته شد، و روشن گرديد كه هابيل مطيع فرمان خدا است، ولى قابيل از فرمان خدا سرپيچى مى ‏كند.(مجمع البيان، ج ۳،ص ۱۸۳)

?به گفته بعضى از مفسران، قبولى عمل هابيل و رد شدن عمل قابيل، از طريق وحى به آدم عليه ‏السلام ابلاغ شد، و علت آن هم چيزى جز اين نبود كه هابيل مردى با صفا و فداكار در راه خدا بود، ولى قابيل مردى تاريك دل و حسود بود، چنان كه گفتار آن‏ها كه در قرآن (سوره مائده آيه ۲۷) آمده بيانگر اين مطلب است، آن جا كه مى ‏فرمايد: هنگامى كه هر كدام از فرزندان آدم، كارى براى تقرب به خدا انجام دادند، از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد. آن برادرى كه قربانيش پذيرفته نشد به برادر ديگر گفت: به خدا سوگند تو را خواهم كشت. برادر ديگر جواب داد: من چه گناهى دارم زيرا خداوند تنها از پرهيزگاران مى‏ پذيرد.
?نيز مطابق بعضى از روايات از امام صادق عليه ‏السلام نقل شده كه علت حسادت قابيل نسبت به هابيل، و سپس كشتن او اين بود كه حضرت آدم عليه‏ السلام هابيل را وصى خود نمود، قابيل حسادت ورزيد و هابيل را كشت، خداوند پسر ديگرى به نام هبة الله به آدم عليه ‏السلام عنايت كرد، آدم به طور محرمانه او را وصى خود قرار داد و به او سفارش كرد كه وصى بودنش را آشكار نكند، كه اگر آشكار كند قابيل او را خواهد كشت… قابيل بعدها متوجه اين موضوع شد و هبة الله را تهديد كرد كه اگر چيزى از علم وصايتش را آشكار كند، او را نيز خواهد كشت.(مجمع البيان، ج ۳،ص ۱۸۳)


 

✨قصص قرآنی
✨حضرت آدم عليه السلام
✨قسمت هشتم

 

?دو پسر آدم و ازدواج آن‏ها

 

?حضرت آدم عليه‏السلام و حوا عليهاالسلام وقتى كه در زمين قرار گرفتند، خداوند اراده كرد كه نسل آن‏ها را پديد آورده و در سراسر زمين منتشر گرداند. پس از مدتى حضرت حوا باردار شد و در اولين وضع حمل، از او دو فرزند دو قلو، يكى دختر و ديگرى پسر به دنيا آمدند. نام پسر را قابيل و نام دختر را اقليما گذاشتند.

?مدتى بعد كه حضرت حوا بار ديگر وضع حمل نمود، باز دو قلو به دنيا آورد كه مانند گذشته يكى از آن‏ها پسر بود و ديگرى دختر. نام پسر را هابيل و نام دختر را ليوذا گذاشتند.

?فرزندان بزرگ شدند تا به حد رشد و بلوغ رسيدندبراى تأمين معاش، قابيل شغل كشاورزى را انتخاب كرد، و هابيل به دامدارى مشغول شد. وقتى كه آن‏ها به سن ازدواج رسيدند (طبق گفته بعضى:) خداوند به آدم عليه ‏السلام وحى كرد كه قابيل با ليوذا هم قلوى هابيل ازدواج كند، و هابيل با اقليما هم قلوى قابيل ازدواج نمايد.

?حضرت آدم فرمان خدا را به فرزندانش ابلاغ كرد، ولى هواپرستى باعث شد كه قابيل از انجام اين فرمان سرپيچى كند زيرا اقليما هم‏قُلويش زيباتر از ليوذا بود، حرص و حسد آن چنان قابيل را گرفتار كرده بود كه به پدرش تهمت زد و با تندى گفت: خداوند چنين فرمانى نداده است، بلكه اين تو هستى كه چنين انتخاب كرده ‏اى؟(مجمع البيان، ج ۳،ص ۱۸۳)


 

✨قصص قرآنی
✨حضرت آدم عليه السلام
✨قسمت دهم

 

?كشته شدن هابيل و دفن جنازه او

 

?حسادت قابيل از يك سو و پذيرفته نشدن قربانيش از سوى ديگر، كينه او را به جوش آورد، نفس سركش بر او چيره شد، به طورى كه آشكارا به قابيل گفت: تو را خواهم كشت.

?آرى وقتى حرص، طمع، خودخواهى و حسادت بر انسان چيره گردد، حتى رشته رحم و مهر برادرى را مى ‏بُرَد، و خشم و غضب را جايگزين آن مى ‏گرداند.

?هابيل كه از صفاى باطن برخوردار بود و به خداى بزرگ ايمان داشت، برادر را نصيحت كرد و او را از اين كار زشت برحذر داشت و به او گفت: خداوند عمل پرهيزگاران را مى‏ پذيرد، تو نيز پرهيزگار باش تا خداوند عملت را بپذيرد، ولى اين را بدان كه اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى، من دست به كشتن تو نمى ‏زنم، زيرا از پروردگار جهان مى ‏ترسم، اگر چنين كنى بار گناه من و خودت بر دوش تو خواهد آمد و از دوزخيان خواهى شد كه جزاى ستمگران همين است.

?نصايح و هشدارهاى هابيل در روح پليد قابيل اثر نكرد، و نفس سركش او سركش‏ تر شد و تصميم گرفت كه برادرش را بكُشد(مائده/۲۷ تا ۳۰)لذا به دنبال فرصت مى ‏گشت تا به دور از پدر و مادر، به چنان جنايت هولناكى دست بزند.

?شيطان، قابيل را وسوسه مى ‏كرد و به او مى ‏گفت: قربانى هابيل پذيرفته شد، ولى قربانى تو پذيرفته نشد، اگر هابيل را زنده بگذارى، داراى فرزندانى مى ‏شود، آن گاه آن‏ها بر فرزندان تو افتخار مى ‏كنند كه قربانى پدر ما پذيرفته شد، ولى قربانى پدر شما پذيرفته نشد.(تفسير نورالثقلين، ج ۱،ص ۶۱۲)

?اين وسوسه همچنان ادامه داشت تا اين كه فرصتى به دست آمد. حضرت آدم عليه‏ السلام براى زيارت كعبه به مكه رفته بود، قابيل در غياب پدر، نزد هابيل آمد و به او پرخاش كرد و با تندى گفت: قربانى تو قبول شد ولى قربانى من مردود گرديد، آيا مى‏ خواهى خواهر زيباى مرا همسر خود سازى، و خواهر نازيباى تو را من به همسرى بپذيرم؟! نه هرگز.

?هابيل پاسخ او را داد و او را اندرز نمود كه: دست از سركشى و طغيان بردار.(مجمع البيان، ج ۱،ص ۱۸۳)

?كشمكش اين دو برادر شديد شد. قابيل نمى ‏دانست كه چگونه هابيل را بكشد، شيطان به او چنين القاء كرد: سرش را در ميان دو سنگ بگذار، سپس با آن دو سنگ سر او را بشكن.(طبق بعضى از روايات هابيل در خواب بود، قابيل با كمال ناجوانمردى به او حمله كرد و او را كشت. (تفسير قرطبى، ج ۳،ص ۲۱۲۳)

?مطابق بعضى از روايات، ابليس به صورت پرنده ‏اى در آمد و پرنده ديگرى را گرفت و سرش را در ميان دو سنگ نهاد و فشار داد و با آن دو سنگ سر آن پرنده را شكست و در نتيجه آن را كشت. قابيل همين روش را از ابليس براى كشتن برادرش آموخت و با همين ترتيب، برادرش هابيل را مظلومانه به شهادت رسانيد.( بحار، ج ۱۱،ص ۲۳۰؛ مجمع البيان، ج ۳،ص ۱۸۴)

?از امام صادق عليه ‏السلام نقل شده كه فرمود: قابيل جسد هابيل را در بيابان افكند. او سرگردان بود و نمى‏ دانست كه آن جسد را چه كند (زيرا قبلاً نديده بود كه انسان‏ها را پس از مرگ به خاك مى‏ سپارند). چيزى نگذشت كه ديد درندگان بيابان به سوى جسد هابيل روى آوردند، قابيل (كه گويا تحت فشار شديد وجدان قرار گرفته بود) براى نجات جسد برادر خود، مدتى آن را بر دوش كشيد، ولى باز پرندگان، اطراف او را گرفته بودند و منتظر بودند كه او چه وقت جسد را به خاك مى ‏افكند تا به آن حمله‏ ور شوند.

?خداوند زاغى به آن جا فرستاد. آن زاغ زمين را كند و طعمه خود را ميان خاك پنهان نمود(مائده/۳۱) تا به اين ترتيب به قابيل نشان دهد كه چگونه جسد برادرش را به خاك بسپارد.

?قابيل نيز به همان ترتيب زمين را گود كرد و جسد برادرش هابيل را كه در ميان آن دفن نمود. در اين هنگام قابيل از غفلت و بى خبرى خود ناراحت شد و فرياد بر آورد:

?اى واى بر من! آيا من بايد از اين زاغ هم ناتوانتر باشم، و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن كنم؟(مجمع البيان، ج ۳،ص ۱۸۵)

?اين نيز از عنايات الهى بود كه زاغ را فرستاد تا روش دفن را به قابيل بياموزد و جسد پاك هابيل، آن شهيد راه خدا، طعمه درندگان نشود. ضمناً سرزنشى براى قابيل باشد كه بر اثر جهل و خوى زشت، از زاغ هم پست‏ تر و نادان‏ تر است و همين نادانى و خوى زشت، او را به جنايت قتل نفس واداشته است.


 

✨قصص قرآنی
✨حضرت آدم عليه السلام
✨قسمت یازدهم

?اندوه شديد آدم عليه ‏السلام، و دلدارى خداوند

?قابيل جنايتكار پس از دفن جسد برادرش، نزد پدر آمد. آدم عليه ‏السلام پرسيد: هابيل كجاست؟

?قابيل گفت: من چه مى ‏دانم، مگر مرا نگهبان او نموده بودى كه سراغش را از من مى ‏گيرى؟!

?آدم عليه ‏السلام كه از فراق هابيل، سخت ناراحت بود، برخاست و سر به بيابان‏ها نهاد تا او را پيدا كند. همچنان سرگردان مى‏ گشت اما چيزى نيافت. تا اين كه دريافت كه او به دست قابيل كشته شده است، با ناراحتى گفت: لعنت بر آن زمينى كه خون هابيل را پذيرفت.(اين زمين، در ناحيه جنوب مسجد جامع بصره قرار گرفته است.(بحار، ج ۱۱،ص ۲۲۸))

?از آن پس آدم عليه ‏السلام از فراق نور ديده و بهترين پسرش، شب و روز گريه مى‏ كرد، و اين حالت تا چهل شبانه روز ادامه يافت.(تفسير نور الثقلين، ج ۱،ص ۶۱۲)

?آدم عليه‏ السلام در جستجوى ديگر، قتلگاه هابيل را پيدا كرد و طوفانى از غم در قلبش پديدار شد. آن زمين را كه خون به ناحق ريخته پسرش را پذيرفته، لعنت نمود، و نيز قابيل را لعنت كرد. از آسمان ندايى خطاب به قابيل آمد كه لعنت بر تو باد كه برادرت را كُشتى…

?حضرت آدم عليه ‏السلام بسيار غمگين به نظر مى‏ رسيد و آه و ناله ‏اش از فراق پسر عزيزش بلند بود. و شكايتش را به درگاه خدا برد، و از او خواست كه ياريش كند و با الطاف مخصوص خويش، او را از اندوه جانكاه نجات دهد.

?خداوند مهربان به آدم عليه‏ السلام وحى كرد و به او بشارت داد كه: آرام باش، به جاى هابيل، پسرى را به تو عطا كنم كه جانشين او گردد.

?طولى نكشيد كه اين بشارت تحقق يافت، و حوا عليه االسلام داراى پسر پاك و مباركى گرديد. روز هفتم اين نوزاد، خداوند به آدم عليه ‏السلام چنين وحى كرد: اى آدم! اين پسر از ناحيه من به تو هِبَه (بخشش) شده است، نام او را هبة الله بگذار. آدم عليه‏ السلام از وجود چنين پسرى خشنود شد، و نام او را هبة الله گذاشت.(بحار، ج۱۱،ص ۲۳۰ و۲۳۱)


 

✨ قصص قرآنی
✨حضرت آدم عليه السلام
✨قسمت دوازدهم

 

?شيث وصى حضرت آدم عليه‏السلام‏

 

?هابيل به شهادت رسيد، ولى خداوند با لطف و عنايت خاص خود، به زودى با جانشين پسرش، جاى او را پر كرد. هنگام كشته شدن او، همسرش حامله بود كه پس از مدتى داراى پسرى شد و آدم عليه ‏السلام او را به نام پسر مقتولش، هابيل نهاد و به عنوان هابيل بن هابيل خوانده مى ‏شد.

?پس از آن به لطف خداوند، از حوا پسر ديگرى متولد شد. آدم نام او را شيث گذاشت و فرمود: اين پسرم هبة الله (عطيه خدا) است. شيث هم پيامبر بود و هم وصى حضرت آدم عليه‏ السلام.

?شيث كم كم بزرگ شد و به سن ازدواج رسيد. خداوند حوريه ‏اى به صورت انسان كه نامش ناعمه بود براى شيث فرستاد، شيث تا او را ديد شيفته او شد، خداوند به آدم عليه ‏السلام وحى كرد تا ناعمه را همسر شيث گرداند، آدم نيز چنين كرد و پس از مدتى از اين زن و شوهر جديد دخترى متولد شد و به سن ازدواج رسيد، آدم به دستور خدا او را همسر هابيل بن هابيل (پسر عمويش) نمود و به اين ترتيب نسل آدم عليه ‏السلام از اين طريق، افزايش يافت.(بحار، ج ۱۱،ص ۲۲۸


 

✨قصص قرآنی
✨ حضرت آدم عليه السلام
✨قسمت سیزدهم

 

?سال آخر عمر آدم عليه‏ السلام و وصيت او

 

?حضرت آدم عليه ‏السلام به سال‏هاى آخر عمر رسيد. ۹۳۰ سال از عمرش گذشته بود(عيون اخبار الرضا، ج ۱، ۲۴۲)

?خداوند به او وحى كرد كه پايان عمرت فرا رسيده و مدت پيامبريت به سر آمده است، اسم اعظم و آن چه كه خدا از اسماء ارجمند به تو آموخته و همه گنجينه نبوت و آن چه را مردم به آن نياز دارند، به شيث عليه ‏السلام واگذار كن و به او دستور بده كه اين مسأله را پنهان داشته و تقيه كند تا در برابر آسيب برادرش قابيل در امان بماند، و به دست او كشته نگردد.

?به روايت ديگر: حضرت آدم عليه ‏السلام هنگام مرگ، فرزندان و نوادگان خود را كه هزاران نفر شده بودند، به دور خود جمع كرد و به آن‏ها چنين وصيت نمود:

?اى فرزندان من! برترين فرزندان من، هبة الله، شيث است، و من از طرف خدا او را وصى خود نمودم، از اين رو آن چه از سوى خدا به من تعليم داده شده به شيث مى ‏آموزم تا مطابق شريعت من حكم كند كه او حجت خدا بر خلق است.

?اى فرزندانم! از او اطاعت كنيد و از فرزندان او سرپيچى نكنيد كه وصى و جانشين و نماينده من در ميان شما است.

?سپس طبق دستور آدم عليه ‏السلام صندوقى ساختند. ايشان صحايف آسمانى را در ميان آن نهاد و آن صندوق را قفل كرده و كليد آن را به شيث عليه‏ السلام تحويل داد و به او گفت:

?وقتى از دنيا رفتم، مرا غسل بده و كفن كن و به خاك بسپار. اين را بدان كه از نسل تو پيامبرى پديدار مى ‏شود كه او را خاتم پيامبران خدا گويند، اين وصيت را به وصى خود بگو و او به وصى خود نسل به نسل بگويد تا زمانى كه آن حضرت ظاهر گردد.

?يكى از بشارت ‏هاى آدم عليه‏ السلام به مردم عصرش، بشارت به آمدن حضرت نوح عليه‏ السلام بود.

?آن‏ها را مخاطب قرار مى ‏داد و مى‏ فرمود: اى مردم! خداوند در آينده پيامبرى به نام نوح عليه ‏السلام مبعوث مى ‏كند، او مردم را به سوى خداى يكتا دعوت مى ‏نمايد ولى قوم او، او را تكذيب مى ‏كنند و خداوند آن‏ها را با طوفان شديد به هلاكت مى ‏رساند. من به شما سفارش مى‏ كنم كه هر كس از شما زمان او را درك كرد، به او ايمان آورده و او را تصديق كند كند و از او پيروى نمايد، كه در اين صورت از غرق شدن در طوفان، مصون مى ‏ماند.

?آدم عليه ‏السلام اين وصيت را به وصى خود شيث، هبة گوشزد نمود، و از او عهد گرفت كه هر سال در روز عيد، اين وصيت (بشارت به آمدن نوح عليه‏ السلام) را به مردم اعلام كند. هبة الله نيز به اين وصيت عمل كرد و هر سال در روز عيد، مژده آمدن نوح عليه ‏السلام را به مردم اعلام مى‏ نمود. سرانجام همان گونه كه آدم عليه ‏السلام وصيت كرده بود و هبة الله هر سال آن را يادآورى مى ‏كرد، حضرت نوح عليه‏ السلام ظهور كرد و پيامبرى خود را اعلام نمود.


 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

© تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت نزد "مجمع النور قرآن کریم کاشان" می باشد.