بسم الله الرحمن الرحیم
سیدعباس واسعی کاشانیشنبه - 24 مارس 2018

داستان حضرت ادریس

داستان حضرت ادریس عليه السلام

?قسمت اول

?ویژگیهای حضرت ادریس علیه السلام

 

?يكى از پيامبران كه نامش در قرآن دو بار آمده‏(انبياء، ۸۵، مريم، ۵۶)و در آيه ۵۶ سوره مريم به عنوان پيامبر صديق ياد شده، حضرت ادريس است كه در اين جا نظر شما را به پاره ‏اى از ويژگى ‏هاى او جلب مى ‏كنيم:

?ادريس كه نام اصيلش اخنوخ است در نزديك كوفه در مكان فعلى مسجد سهله مى ‏زيست. او خياط بود و مدت سيصد سال عمر نمود و با پنج واسطه به آدم عليه ‏السلام مى ‏رسد. سى صحيفه از كتاب‏هاى آسمانى بر او نازل گرديد. تا قبل از ايشان مردم براى پوشش بدن خود از پوست حيوانات استفاده مى ‏كردند، او نخستين كسى بود كه خياطى كرد و طرز دوختن لباس را به انسان‏ها آموخت و از آن پس مردم به تدريج از لباس‏هاى دوخته شده استفاده مى ‏كردند.

?او بلندقامت و تنومند و نخستين انسانى بود كه با قلم خط نوشت و بر علم نجوم و حساب و هيئت احاطه داشت و آن‏ها را تدريس مى ‏كرد. كتاب‏هاى‏
آسمانى را به مردم مى ‏آموخت و آن‏ها را از اندرزهاى خود بهره ‏مند مى ‏ساخت، از اين رو نام او را ادريس (كه از واژه درس گرفته شده) نهادند.

?خداوند بعد از وفاتش، مقام ارجمندى در بهشت به او عنايت فرمود و او را از مواهب بهشتى بهره‏ مند ساخت.

?ادريس عليه ‏السلام بسيار درباره عظمت خلقت مى ‏انديشيد و با خود مى ‏گفت: اين آسمان‏ها، زمين، خلايق عظيم، خورشيد، ماه، ستارگان، ابر، باران و ساير پديده ‏ها داراى پروردگارى است كه آنها را تدبير نموده و سامان مى ‏بخشد، بنابراين او را آن گونه كه سزاوار پرستش است، پرستش كن.(بحار، ج ۱۱،ص ۲۷۰ – ۲۸۰)(كامل ابن اثير، ج ۱،ص ۲۲٫)


 

داستان حضرت ادریس عليه السلام

قسمت دوم

?فرازهايى از اندرزهاى ادريس عليه‏ السلام‏

?اى انسان! گويى مرگ به سراغت آمده، ناله ‏ات بلند شده، عرق پيشانيت سرازير گشته، لبهايت جمع شده، زبانت از حركت ايستاده، آب دهانت خشك گشته، سياهى چشمت به سفيدى دگرگون شده، دهانت كف كرده، همه بدنت به لرزه در آمده و با سختى‏ ها و تلخى ‏هاى مرگ دست به گريبان شده ‏اى. سپس روحت از كالبدت خارج شده و در برابر اهل خانه‏ ات جسد بدبويى شده ‏اى و مايه عبرت ديگران گذشته ‏اى.

?بنابراين هم اكنون به خودت پند بده و درباره مرگ و حقيقت آن عبرت بگير، كه خواه ناخواه به سراغت مى‏ آيد و هر عمرى گرچه طولانى باشد به زودى به دست فنا سپرده مى‏ شود.

?اى انسان! بدان كه مرگ با آن همه دشوارى، نسبت به امور بعد از آن كه حوادث هولناك و پروحشت قيامت مى ‏باشد آسان‏ تر است، متوجه باش كه ايستادن در دادگاه عدل الهى براى حسابرسى و جزاى اعمال آن قدر سخت و طاقت‏ فرسا است كه نيرومندترين نيرومندان نيز از شنيدن احوال آن ناتوانند.(سعد السعود سيد بن طاووس، ص ۳۸)


 

داستان حضرت ادریس عليه السلام
قسمت سوم

?قسمتى از سنت‏ها و دستورهاى ادريس عليه ‏السلام‏

?اى انسان‏ها! بدانيد و باور كنيد كه تقوا و پرهيزگارى، حكمت بزرگ و نعمت عظيم، و عامل كشاننده به نيكى و سعادت و كليد درهاى خير و فهم و عقل است، زيرا خداوند هنگامى كه بنده ‏اى را دوست بدارد، عقل را به او مى ‏بخشد.

?بسيارى از اوقاتِ خود را به راز و نياز و دعا با خدا بپردازيد و در خداپرستى و در راه خدا تعاون و همكارى نماييد، كه اگر خداوند همدلى و همكارى شما را بنگرد، خواسته ‏هايتان را بر مى ‏آورد و شما را به آرزوهايتان مى ‏رساند و از عطاياى فراوان و فناناپذيرش بهره‏ مند مى ‏سازد.

?هنگامى كه روزه گرفتيد، نفوس خود را از هر گونه ناپاكى ‏ها پاك كنيد و با قلب‏هاى صاف و خالص و بى شائبه براى خدا روزه بگيريد، زيرا خداوند به زودى دل‏هاى ناخالص و تيره را قفل مى ‏كند. همراه روزه گرفتن و خودددارى از غذا و آب، اعضاء و جوارح خود را نيز از گناهان كنترل كنيد.

?هنگامى كه به سجده افتاديد و سينه خود را در سجده بر زمين نهاديد، هرگونه افكار دنيا و انحرافات و نيرنگ و فكر خوردن غذاى حرام و دشمنى و كينه را از خود دور سازيد و از همه ناصافى ‏ها خود را برهانيد.

?خداوند متعال، پيامبران و اوليائش را به تاييد روح القدس اختصاص داد و آن‏ها را در پرتو همين موهبت بر اسرار و نهانى‏ ها آگاه شدند و از فيض حكمت بهره‏ مند گشتند، از گمراهى ‏ها رهيده و به هدايت‏ها پيوستند، به طورى كه عظمت خداوند آن چنان در دلهايشان آشيانه گرفت كه دريافتند او وجود مطلق است و بر همه چيز احاطه دارد و هرگز نمى ‏توان به كُنه ذاتش معرفت يافت.(اقتباس از بحار، ج ۱۱،ص ۲۸۲ – ۲۸۴)


 

داستان حضرت ادریس عليه السلام

قسمت چهارم

?مبارزه ادريس با طاغوت عصرش‏

?ادريس عليه‏ السلام تنها به عبادت و اندرز مردم اكتفا نمى‏ كرد، بلكه به جامعه توجه داشت كه اگر ظلمى به كسى شود، از مظلوم دفاع كند و در برابر ظالم، ايستادگى نمايد. به عنوان نمونه به داستان زير توجه نماييد:

?در عصر او پادشاه ستمگرى حكومت مى ‏كرد، ادريس و پيروانش از اطاعت شاه سر باز زدند و مخالفت خود را با طاغوت، آشكار ساختند، از اين رو آن‏ها را از اطراف دستگاه آن شاه جبار، به عنوان رافَضى (يعنى ترك كننده اطاعت شاه) خواندند.

?روزى شاه با نگهبانان خود در بيابان، به سير و سياحت و شكار مشغول بود كه به زمين مزروعى بسيار خرم و شادابى رسيد، پرسيد: اين زمين به چه كسى تعلق دارد؟

?اطرافيان گفتند: به يكى از پيروان ادريس.

?شاه صاحب آن ملك را خواست و به او گفت: اين ملك را به من بفروش. او گفت: من عيالمند هستم و به محصول اين زمين محتاج‏تر از تو مى ‏باشم و به هيچ عنوان از آن دست نمى‏ كشم.

?شاه بسيار خشمگين شد، و با حال خشم به قصرش آمد، چون همسرش او را خشمگين يافت، علت را پرسيد و او جريان را بازگو كرد و با همسرش در اين مورد به مشورت پرداخت، و به اين نتيجه رسيدند كه رهنمودهاى ادريس، مردم را بر ضد شاه، پرجرأت و قوى دل كرده است.

?همسر شاه كه يك زن ستمگر و بى ‏رحم بود گفت: من تدبيرى مى‏ كنم كه هم تو صاحب آن زمين شوى و هم مردم با تبليغات وارونه، رام و خام شوند.

?شاه گفت: آن تدبير چيست؟

?زن كه حزبى به نام ازارقه (چشم كبودها) از افراد خونخوار و بى ‏دين تشكيل داده بود، به شاه گفت: من جمعى از حزب ازارقه را مى ‏فرستم تا صاحب آن زمين را به اينجا بياورند و همه آن‏ها شهادت بدهند كه او آيين تو را ترك كرده، در نتيجه كشتن او جايز مى ‏شود، تو نيز او را مى ‏كشى و آن سرزمين خرم را تصرف مى ‏كنى.

?شاه از اين نيرنگ استقبال كرد و آن را اجرا نمود و پس از كشتن آن مرد، زمين‏هاى مزروعى او را تصرف و غصب نمود.

?حضرت ادريس از جريان آگاه شد و شخصاً نزد شاه رفت و با صراحت به او اعتراض كرده، آيين او را باطل دانست و او را به سوى حق دعوت نمود، و سرانجام به او گفت: اگر توبه نكنى و از روش خود برنگردى، به زودى عذاب الهى تو را فراخواهد گرفت، و من پيام خود را از طرف خداوند به تو رساندم.

?همسر شاه، به او گفت: هيچ ناراحت مباش، من نقشه قتل ادريس را طرح كرده ‏ام، و با كشتن او رسالتش نيز باطل مى‏ شود.

?آن نقشه اين بود كه چهل نفر را مخفيانه مأمور كشتن ادريس كرد، ولى ادريس توسط مأموران مخفى خود، از جريان آگاه شد و از محل و مكان هميشگى خود به جاى ديگر رفت، و آن چهل نفر در طرح خود شكست خوردند

?مدت‏ها گذشت تا اين كه عذاب قحطى، كشور شاه را فرا گرفت كار به جايى رسيد كه زن شاه، شب‏ها به گدايى مى ‏پرداخت تا اين كه شبى سگ‏ها به او حمله كردند و او را پاره پاره نموده و دريدند. بلاى قحطى نيز بيست سال طول كشيد و سرانجام، آن‏ها كه باقى مانده بودند به ادريس و خداى ادريس ايمان آوردند و كم كم بلاها رفع گرديد. و ادريس پيروز شد.(اقتباس از كمال الدين شيخ صدوق،ص ۷۶ و ۷۷)


 

داستان حضرت ادریس عليه السلام
❤️قسمت پنجم وپایانی

?قبض روح ادريس عليه ‏السلام بين آسمان چهارم و پنجم‏

?امام صادق عليه ‏السلام فرمود: يكى از فرشتگان، مشمول غضب خداوند شد. خداوند بال و پرش را شكست و او را در جزيره ‏اى انداخت. او سال‏ها در آن جا در عذاب به سر مى ‏برد تا وقتى كه ادريس عليه ‏السلام به پيامبرى رسيد. او خود را به ادريس عليه ‏السلام رسانيد و عرض كرد: اى پيامبر خدا! دعا كن خداوند از من خشنود شود، و بال و پرم را سالم كند.

?ادريس براى او دعا كرد، او خوب شد و تصميم گرفت به طرف آسمان‏ها صعود نمايد، اما قبل از رفتن، نزد ادريس آمد و تشكر كرد و گفت: آيا حاجتى دارى كه مى ‏خواهم احسان تو را جبران كنم.

?ادريس گفت: آرى، دوست دارم مرا به آسمان ببرى، تا با عزرائيل ملاقات كنم و به او اُنس بگيرم، زيرا ياد او زندگى مرا تلخ كرده است.

?آن فرشته، ادريس عليه‏ السلام را بر روى بال خود گرفت و به سوى آسمان‏ها برد تا به آسمان چهارم رسيد، در آن جا عزرائيل را ديد كه از روى تعجب سرش را تكان مى ‏دهد.

?ادريس به عزرائيل سلام كرد، و گفت: چرا سرت را حركت مى ‏دهى؟

?عزرائيل گفت: خداوند متعال، به من فرمان داده كه روح تو را بين آسمان چهارم و پنجم قبض كنم، به خدا عرض كردم: چگونه چنين چيزى ممكن است با اين كه بين آسمان چهارم و سوم، پانصد سال راه فاصله است، و بين آسمان سوم و دوم نيز همين مقدار فاصله. (و من اكنون در سايه عرش هستم و تا زمين فاصله فراوانى دارم و ادريس در زمين است، چگونه اين راه طولانى را می پيمايد و تا بالاى آسمان چهارم مى‏ آيد!!). آن گاه عزرائيل همانجا روح ادريس عليه ‏السلام را قبض كرد. اين است سخن خداوند (در آيه ۵۷ سوره مريم) كه مى ‏فرمايد:

?و رَفعناهُ مَكاناً عَليّاً?
✨و ما ادريس را به مقام بالايى ارتقاء داديم.✨
(تفسير نور الثقلين، ج ۳،ص ۳۵۰)

?پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: در شب معراج، مردى را در آسمان چهارم ديدم، از جبرئيل پرسيدم: اين مرد كيست؟ جبرئيل گفت: اين ادريس است كه خداوند او را به مقام ارجمندى بالا آورده است. به ادريس سلام كرد و براى او طلب آمرزش نمودم، او نيز بر من سلام كرد و برايم طلب آمرزش نمود.
(تفسير نور الثقلين، ج ۳،ص۳۴۹و۳۵۰)

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

© تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت نزد "مجمع النور قرآن کریم کاشان" می باشد.