نامش حسن بود و در ۱۲۷۰ هجری شمسی دیده به جهان گشود. پدرش تاجر بود و خودش نیز تا دهه چهارم عمرش به تجارت فرش پرداخت. شاید کرامت و بزرگواری را از هم نامش کریم اهلبیت امام مجتبی(ع) به ارث برده بود که در طول حیات ۹۰ ساله اش کریمانه خدمات شایانی نه تنها به کاشان که به ایران کرد.
از فعالیتهای فرهنگی چون مرمت مزار محتشم کاشانی و چاپ کتیبه های اشعار وی در تیراژ بالا و ارسال به تمامی نقاط کشور تا خدمات عام المنفعه مثل کمک به مساجد و حسینیه ها و هیئات مذهبی، دست گیری از مستمندان و ایتام، ساخت مرکز رادیولوژی و سی.سی.یو برای مردم کاشان و یا بنیانگذاری نهادهای غیر دولتی و مردم نهاد مثل اتاق بازرگانی کاشان در سال ۱۳۳۴ و یا کمک هایش به نهادهای نوپای انقلابی مثل بنیاد شهید و صدها کار و فعالیتی که هنوز بنده و شاید خانواده اش هم از آن خبری نداریم اما بزرگترین کارش که او را شهره عام و خاص کرد، بنیانگذاری کارخانجات ریسندگی و بافندگی کاشان در سال ۱۳۱۳ هجری شمسی بود که بعدها در فازهای بعدی کارخانه های شماره ۲ و شماره ۳ آن را نیز بنیان گذاشت و چنین بود که وی را «پدر نساجی ایران» لقب دادند اما مردم شهر او را به نام «ارباب» و بعدها «حاجی ارباب» می شناختند.
فکر کنم توانستید حدس بزنید که را می گویم.«حاج حسن تفضلی» یا بقول مردم کاشان «ارباب تفضلی» نام آشنای مردم این دیار است که هر شنونده ای- حتی آنانی که وی را ندیده اند و سن شان به زمان حیات وی قد نمی دهد- جز تعریف خوبی های مکرر و تمجید های اقشار مختلف مردم چیز دیگری نشنیده اند.میزان محبوبیتش را می توان از جمعیت عظیمی که برای مشایعت پیکرش در آبان ۱۳۶۶ از میدان پانزده خرداد تا مزار دشت افروز آمده بودند بخوبی مشاهده کرد. وچنین جمعیتی را تا چندین دهه قبل شهر کاشان برای تشیع جنازه کسی بخود ندیده بود.
<<<<<<<<<<<<<<<<<>>>>>>>>>>>>>>>>>>
بنا بر مسئولیتم مدتی پیش به همراه همکارانم مشغول بازدید از برخی شرکت های شهرک صنعتی سلیمان صباحی شهرستان آران و بیدگل بودیم به نکته ی جالبی برخورد کردم. نکته ای که هر کاشانی را به فکر وا می داشت و ضمن خرسندی بابت این حرکت ماندگار، آهی نیز از دل می کشید که چرا در کاشان چنین نباید باشد. یکی از میادین اصلی شهرک صنعتی سلیمان صباحی شهرستان آران و بیدگل که قطب صنعت نساجی و فرش کشور محسوب می شود و در ورودی آران و بیدگل(از جاده قدیم) واقع است به نام مرحوم ارباب حسن تفضلی که از مفاخر بزرگ صنعت ایران و یکی از بنیانگذار صنعت نساجی در کشور نامگذاری شده بود.
درست است که مرحوم ارباب تفضلی با تركیب اندیشه و همت، توانست زمینه پیشرفت صنعتی این منطقه و اشتغال زایی برای هزاران نفر از مردم كویری کاشان و آران و بیدگل را فراهم كند و خدمات ارزشمندی به اقتصاد این دو شهرستان نماید اما پیش از آنکه خدمتی به مردم شهرستان آران و بیدگل انجام داده باشد به شهر و دیار خود کاشان خدمات فراموش نشدنی انجام داده است .
اصلا منش وروش اربابی را نمی توانستی در او بیابی . بنده بواسطه دوستی نزدیک مرحوم پدر بزرگم اورا از نزدیک دیده بودم . خیلی ساده – صمیمی بود ودر عین حال قابل احترام وبا دیسیپلین مدیریتی.
نمی دانم چه چیز مانع شده که تا کنون اسم ایشان بر خیابان- میدان ویا حتی کوچه بن بستی مزین نگردیده است .
ولی در عوض به سبب حضور در شورای اسلامی شهر، اسم برادر و یا فک و فامیلمان را بر خیابان و معابر شهری میگزاریم .
این گلایه را من نباید بگویم، آن چندهزار کارگری که سر سفره کریمانه ارباب تفضلی نشسته بودند و مدیریتش را دیده بودند باید مدعی شوند. مردم شهر که خدماتش به کاشان را دیده اند و به واسطه فعالیت کارخانجات ریسندگی و بافندگی تا همین چند سال پیش رونق اقتصادی در شهر را حس کرده اند باید مدعی شوند و اصلا مسئولین «بومی» که منزلت کاشان و نساجی اش را دیده بودند باید پیگیر شوند که چرا تا کنون چنین نشده است؟
گرچه زمانه در زمان حیاتش آنطور که باید و شاید رفتاری در خور شان و مقام آن زنده یاد نکرد و یک عمر تلاش او را به درستی پاس نداشت اما بر مسئولین اجرایی و مقامات شهرستان است که حالا که یادمان و مراسم نکوداشتی در خور شأن ایشان برگزار نمی شود حداقل به شکرانه ی اینکه نام کاشان هنوز بر تارک صنعت نساجی ایران می درخشد ناسپاسی ها را کنار بگذاریم و در راستای تجلیل و تقدیر از مقام ایشان قدمی برداریم.
اقدام اخیر سرکار حاجیه خانم زیبا تفضلی در زمینه احداث ساختمان دانشکده نساجی و هنر دانشگاه کاشان و زنده کردن دوباره نام «ارباب تفضلی» می تواند تلنگری باشد برای مسئولین شهرمان که در بزرگداشت مقام کسی که به «اسم» ارباب بود و نه به «رسم» اقدام موثری انجام دهند.
دو خاطره از ارباب تفضلی :
قبل از تأسیس دانشگاه علوم پزشکی کاشان جلسه ای در دفتر کار حاج آقا تفضلی تشکیل شد که پیشنهاد کننده تأسیس دانشکده آقای دکتر محمد زارع جوشقانی (آن موقع مدیر کل بهداری استان زنجان بودند) با جمعی از پزشکان دکتر نعمت اله مدیحی، دکتر حسین غزنوی، دکتر محمود فیلسوفی، دکتر حسن الماسی و تعداد دیگری از اطباء کاشان و قبل از طرح مسأله آقای تفضلی گفتند: «اکنون که با شما صحبت می کنم مبلغ چهارصد و پنجاه میلیون تومان پول در بانک داریم و می خواهیم کارخانه (ماشین آلات) از خارج خریداری کنیم و نیاز به ارز داریم و دولت زمان جنگ است ارز ندارد و من غصّه بیکاره ها را می خورم.» و شروع کرد به گریه کردن که خودم دیدم که ایشان بلند شدند و از قفسه کنار دستشان دستمال کاغذی برداشتند و اشک های خود را پاک کردند! این بود تفکر مردی که در اوایل جنگ به فکر خانواده های بیکار بودند. رحمت خدا به روح آن مرد بزرگ باد . روحش همیشه شاد..
خاطره دوم؛ نیاز بود ۲۰ میلیون تومان مقدمتاً برای ایجاد دانشکده علوم پزشکی هزینه کنیم. خدمت مرحوم آیت ا… یثربی رفتیم و از ایشان خواستیم که از آقای تفضلی استمداد کنند. در جلسه ای مرحوم آیت ا… یثربی به آقای ارباب تفضلی گفتند: «آقای ارباب خدا در قرآن می فرماید ( ما عندکم ینفد و ما عند اله باق ) (آیه ۹۶ سوره نحل) هر چه نزد شماست فانی است و هر چه برای خدا بفرستید باقی می ماند. ۲۰ میلیون برای ایجاد دانشکده پزشکی لازم است و هر چه پزشک تربیت شوند و هر چه مریض درمان شوند تا قیامت ثواب آن به شما خواهد رسید. آقای ارباب تفضلی دست های خود را به علامت موافقت بالای چشمشان گرفتند و با کمک ایشان کارها پیش رفت تا به بودجه دولتی وصل گردید.
(خاطرات از آقای رضا محلوجی )
دیدگاهتان را بنویسید