بسم الله الرحمن الرحیم
سیدعباس واسعی کاشانیشنبه - 24 مارس 2018

داستان اصحاب رس

?داستان اصحاب رَس?
ّ‏
?قسمت اول?

?در قرآن در دو مورد سخن از اصحاب الرس به ميان آمده، نخست در آيه ۱۲ سوره ق، كه از تكذيب آن‏ها از پيامبرشان، سخن گفته شده، دوم در آيه ۳۸ فرقان، كه بيانگر هلاكت و عذاب شديد اصحاب رس در رديف قوم عاد و ثمود است، كه همانند آنها بر اثر عذاب الهى ريشه كن و نابود شدند.

?واژه رس‏ اشاره به چاه آب يا نهر آب است كه در سرزمين اصحاب رس بود(تفسير نورالثقلين، ج ۳، ص ۳۰۱- ۳۰۴)درباره هويت اصحاب رس، و علت عذاب آن‏ها در ميان مفسران اختلاف نظر است، ما از ذكر آن‏ها در اين جا صرف نظر كرده، و به ذكر داستان آن‏ها كه حضرت رضا عليه ‏السلام آن را از اميرمؤمنان على عليه ‏السلام نقل كرده مى ‏پردازيم:

?يافث پسر نوح عليه‏ السلام بعد از طوفان، در كناره چشمه ‏اى نهال درخت صنوبرى را كاشت كه به آن درخت شاه درخت، و به آن چشمه دوشاب مى ‏گفتند، اين قوم در مشرق زمين زندگى مى ‏كردند، و داراى دوازده آبادى در امتداد رودخانه ‏اى بودند كه به آن رودخانه، رس مى‏ گفتند.بزرگترين شهر آن‏ها اسفندار نام داشت كه پايتخت شاه شان به نام تركوذبن غابور، نوه نمرود بود، درخت اصلى صنوبر و چشمه مذكور در اين شهر قرار داشت، از بذر همين درخت در هر يك از شهرهاى ديگر كاشته بودند و رشد كرده و بزرگ شده بود.

?آن قوم جاهل، آن درخت‏هاى صنوبر را خداهاى خود مى ‏دانستند، نوشيدن آب چشمه و رودخانه را بر خود و حيوانات، حرام كرده بودند، هر كس از آن آب مى ‏نوشيد، او را اعدام مى ‏نمودند و مى‏ گفتند: اين آب مايه حيات خدايان ما است، و كسى حق استفاده از آن را ندارد!!

?آن‏ها در هر ماه از سال، يك روز را به عنوان عيد مى ‏دانستند در آن روز به نوبت كنار يكى از آن درختان دوازده گانه مى ‏آمدند و گاو و گوسفند پاى آن درخت قربان مى ‏نمودند و جشن وسيع مى‏ گرفتند، و آتش روشن مى‏ كردند، وقتى كه دود غليظ آتش مانع ديدن آسمان مى ‏شد، در برابر درخت به خاك مى ‏افتادند و آن را مى ‏پرستيدند.

?سپس گريه و زارى مى ‏نمودند، و دست به دامن درخت مى ‏شدند. وقتى كه حركت شاخه ‏هاى درخت، و صداى مخصوص آن درخت را (بر اثر باد شيطان) مى ‏ديدند و مى‏ شنيدند مىر‏گفتند؛ درخت مى ‏گويد: اى بندگان من، من از شما راضى هستم. آن گاه غريو شادى سر مى ‏دادند، شراب مى‏ خوردند و به عيش و نوش و ساز و آواز و عياشى مى ‏پرداختند، و در پايان به خانه‏ هاى خود باز مى ‏گشتند…

?اين قوم علاوه بر اين عقايد خرافى، در رفتار و كردار نيز فاسد و منحرف بودند، به طورى كه همجنس گرايى و همجنس بازى در بينشان رواج داشت.(بحار، ج ۱۴، ص ۱۲)


 

اصحاب رس

قسمت دوم

?پیامبری برای هدایت اصحاب رس

 

?خداوند پيامبرى از نوادگان يعقوب عليه ‏السلام را (كه طبق بعضى از روايات، حنظله نام داشت) براى هدايت آن قوم گمراه به سوى آن‏ها فرستاد.

?اين پيامبر، سال‏ها در ميانشان ماند و هر چه آن‏ها را به سوى خداى يكتا و بى همتا و دورى از بت پرستى دعوت كرد، گوش ندادند و به راه خرافى خود ادامه دادند.

?سرانجام آن پيامبر، به خدا عرض كرد: پروردگارا! اين قوم لجوج دست از بت پرستى و درخت پرستى بر نمى ‏دارند، و روز به روز بر كفر و گمراهى خود مى ‏افزايند، و درخت هايى را كه سود و زيان ندارند مى ‏پرستند، همه آن درخت‏ها را خشك كن و قدرت خود را به آن‏ها نشان بده، بلكه از درخت ‏پرستى منصرف شوند.

?خداوند درخت هاى آن‏ها را خشكانيد.

?آن‏ها وقتى كه صبح از خانه بيرون آمدند در همه آن دوازده شهر ديدند كه درخت معبود، خشك شده است (اين حادثه مثل توپ در بينشان صدا كرد، هر كسى چيزى مى ‏گفت) سرانجام آن‏ها دو گروه شدند، يك گروه مى ‏گفتند: جادوى اين شخصى كه ادعاى پيامبرى مى‏ كند موجب خشك شدن درخت‏ها شده ،گروه ديگر مى ‏گفتند: خدايان ما به اين صورت در آمده ‏اند تا خشم خود را نسبت به اين شخص (كه مدعى پيامبرى است) آشكار سازند تا ما نيز از خدايان خود دفاع كنيم و جلو او را بگيريم، (فرياد و شعارشان بر ضد آن پيامبر بلند بود و) سرانجام همه تصميم گرفتند تا آن پيامبر خدا را (با سخت‏ ترين شكنجه) اعدام كنند.

?آن‏ها چاهى كندند، و قسمت تهِ چاه را تنگتر نمودند، و آن پيامبر خدا را دستگير كرده و در ميان آن چاه افكندند و سر آن چاه را با سنگ بزرگى بستند، آن پيامبر پيوسته در ميان چاه ناله و راز و نياز كرد، و آن‏ها كنار چاه مى ‏آمدند و صداى ناله و راز و نياز او را با خدا مى ‏شنيدند، و مى‏ گفتند اميدواريم كه خدايان ما (درخت‏هاى صنوبر) از ما راضى گردند و سبز شوند و شادابى و خشنودى خود را به ما نشان دهند.

?آن پيامبر در مناجات خود مى ‏گفت: خدايا! مكان تنگ مرا مى‏ نگرى، شدت اندوه مرا مى ‏بينى، به ضعف و بینوايى من لطف و مرحمت كن، هر چه زودتر دعايم را به اجابت برسان و روحم را قبض كن.

?آن پيامبر خدا با اين وضع در آن چاه به شهادت رسيد.


 

اصحاب رس
قسمت سوم وپایانی

?عذاب سخت اصحاب رس‏

?در اين هنگام خداوند به جبرئيل فرمود: به اين مخلوقات بنگر كه حلم من آن‏ها را مغرور كرده، و خود را از عذاب من در امان مى ‏بينند، و غير مرا مى ‏پرستند، و پيامبر فرستاده مرا مى ‏كشند… من به عزتم سوگند ياد كرده ‏ام كه هلاكت آن‏ها را مايه عبرت جهانيان قرار دهم.

?روز عيد آن‏ها فرا رسيد، همه آن‏ها در كنار درخت صنوبر اجتماع كرده و جشن گرفته بودند، ناگاه طوفان سرخ شديدى به سراغشان آمد، همه وحشت زده به همديگر چسبيدند و به دنبال پناهگاه بودند، ناگهان دريافتند كه هرجا پا مى ‏گذارند، مانند سنگ كبريت شعله ور و سوزان و داغ است،

?در همين بحران شديد، ابر سياهى بر سر آن‏ها سايه افكند، و از درون آن ابر، صاعقه هايى از آتش بر آن‏ها باريدن گرفت، به طورى كه پيكرهاى آن‏ها بر اثر آن آتش‏ها، همچون مس ذوب شده، گداخته شد، و به اين ترتيب به هلاكت رسيدند.(العيون اخبار الرضا عليه‏ السلام، ج ۱، ص ۲۰۷ و ۲۰۸)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

© تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت نزد "مجمع النور قرآن کریم کاشان" می باشد.